وقتی زندگی مشترکم را شروع کردم پس از چند روز فهمیدم که همسرم مصرف کننده است خیلی ناراحت شدم، از همان اول زندگی شکست روحی شدیدی خوردم هر چه میکردم نمیتوانستم بپذیرم، این موضوع خیلی مرا اذیت میکرد، هر وقت به او میگفتم که مواد مصرف میکنی و باید به فکر درمان باشی نمیپذیرفت و انکار میکرد بعد از مدتی که پافشاری کردم گفت، آره من تریاک مصرف میکنم، با اسرار من ترک کرد ولی بعد از یک سال دوباره شروع به مصرف کرد.
آن زمان ما یک زندگی عادی داشتیم ولی من همیشه از زمین و زمان و خدا گله و شکایت داشتم که چرا همسر من باید معتاد باشد. این قضیه چند سال طول کشید تا خداوند یک فرزند به ما داد، دوباره با اسرار زیاد من که میگفتم باید اعتیادت را برای همیشه ترک کنی و دوست ندارم کسی به بچه ما بگوید پدر تو یک معتاد است، ترک کرد. تا شش ماه قرص B2 مصرف کرد بعد یکی به او پیشنهاد داد که تو بیا با شیشه آن را ترک کن بعد هر وقت خواستی شیشه را کنار بگذاری خیلی راحتتر از قرص است او هم پیشنهاد رفیق نادانش را پذیرفته بود و رفت روی مصرف شیشه.
چند روز اول خیلی حال خوبی به او دست میداد ولی بعد از چند ماه، رفتار و اخلاق او کاملاً تغییر کرد و کم کم شروع به توهم زدن کرد، من هم نمیدانستم که چه شده حتی تا آن روز اسم شیشه را هم نفهمیده بودم. وقتی از حال مسافرم به برادرش گفتم، گفت شاید دارد شیشه مصرف میکند که توهم دارد. هر روز که میگذشت توهمات او بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه به جایی رسید که دیگر در کنارش شب و روز آرامش نداشتم حتی چند بار میخواست مرا از بین ببرد ولی هر بار خداوند به یاریم میآمد و مرا نجات میداد.
زندگی من داشت از هم میپاشید، آرزو داشتم دوباره تریاک مصرف کند ولی شیشه مصرف نکند. با این وضعیت همه از همسر من ناامید شده بودند چون فقط یک مرده متحرک بود تا اینکه لطف خداوند شامل حال ما شد و راه کنگره را پیدا کردیم ابتدا خودش به تنهایی سه ماه کنگره رفت بعد از من خواست که با او همراه شوم، اولش قبول نکردم گفتم اینجا هم مثل جاهای دیگری که رفتیم و نتیجه نگرفتیم بیفایده است ولی خیلی اسرار میکرد که اگر شده یک روز با من بیا، بالاخره یک روز من با او وارد کنگره شدم ولی با کوله باری از ناامیدی؛ زیرا از همه جا و همه چیز خسته شده بودم ولی در کمال ناباوری همان روز اول انرژی خوبی گرفتم که دیگر حاضر نبودم به هیچ قیمتی کنگره را از دست بدهم.
وقتی نام زیبای مسافر و همسفر روی ما گذاشته شد خیلی خوشحال شدم؛ فهمیدم که دیگر اینجا کسی را به اسم معتاد صدا نمیزنند. هر روز که میگذشت من انرژی بیشتری میگرفتم و نور امید در دلم بیشتر میشد و مطمئن میشدم که اینجا اگر مسافر من خواست قوی داشته باشد درمانش حتمی است. با گذر زمان به آموزشها علاقهمندتر میشدم تا اینکه روزگار دوباره سر ناسازگاری با من گذاشت یعنی مسافرم کنگره را ترک کرد و گفت دیگر تو هم اجازه رفتن نداری، ما برگشتیم به پله اول اما با حالی خرابتر و بدتر.
با وساطت خانواده دوباره او را کمپ گذاشتیم، از من هم خواستند که زندگی مشترک با او را رها کنم چون دیگر امیدی به خوب شدن او نمیدیدند ولی من به خدا و کنگره امید و باور داشتم که مسافر من درمان میشود، به همین خاطر حرف خانواده را گوش نکردم، طوری شده بود که مسافر من کمپ بود، خانواده هم با من و فرزندم قطع رابطه کرده بودند، من مانده بودم و کوهی از مشکلات، در شرایط سختی زندگی میکردم ولی هنوز امیدم را از دست نداده بودم تا سه مرحله مسافرم را کمپ نگه داشتم بعد که بیرون آمد به او گفتم من نیاز به آموزشهای کنگره دارم میخواهم بروم کنگره و ادامه دهم، گفت اکنون خودم هم متوجه شدم که کنگره چه جای خوبی است و موافقم آموزش و درمانم را دوباره شروع کنم.
خوشبختانه دوباره سفرش را شروع کرد و به درمان ادامه داد. به خاطر تخریب وحشتناکی که داشت، ابتدا کمی برایش سخت بود ولی وقتی روی درمان قرار گرفت، هر روز که میگذشت حال او خوبتر میشد و بیشتر انرژی میگرفت. امروز با تمام وجودم خوشحال هستم و خداوند را شکر میگویم که اگر راه کنگره را به ما نشان نمیداد و من هم مثل خانوادههایمان او را رها میکردم معلوم نبود که سرگذشتش به کجا رسیده بود و الان چه حال و روزی داشت.
بخاطر این همه داشته، اول از خداوند بزرگ سپاسگزارم که با وجود کنگره و آموزشها و راهنمایان دلسوزش توانستم سختیهای زندگی را پشت سر بگذارم و در این مسیر کمکی به مسافرم کنم که زندگی خوبی در کنار فرزندم داشته باشیم. ما در کنگره یاد میگیریم که پشت هر شب سیاهی صبح سفیدیست و نباید در هیچ شرایط ناامید شویم، باید همیشه امید ما به خداوند باشد تا راه برای ما نمایان شود.
از آقای مهندس و خانواده بزرگوارشان سپاس گذارم که زندگی ما را از تاریکی بیرون آوردند و آرامش را مهمانخانه ما کردند و سپس از آقای علامی قدردانی و تشکر میکنم که اگر ایثار و از خود گذشتگی این انسان شریف نبود که شعبه بوشهر را راه اندازی کند مشخص نبود سرگذشت ما و خانوادههایی همچون ما چه میشد. من و مسافرم تا عمر داریم مدیون کنگره و تمام بزرگانش هستیم چراکه امروز با حال خوش و آرامش کنار هم زندگی میکنیم.
هاجر همسفر ابراهیم
ویراستار و ثبت مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
3880