English Version
English

کارگاه آموزشی خصوصی ویژه مسافران ویلیام وایت؛ سرنوشت

کارگاه آموزشی خصوصی ویژه مسافران ویلیام وایت؛ سرنوشت

خلاصه گزارش از سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰نمایندگی شهر قدس ویژه مسافران ویلیام وایت به استادی و نگهبانی آقای رامین سعادت جو و دبیری آقای میلاد نیک‌روش با دستور جلسه سی دی سرنوشت روز سه‌شنبه مورخ 1396/03/02 رأس ساعت 15 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

وقتی سی دی سرنوشت را گوش می‌کردم، یاد خاطرات قدیم افتادم که این تفکر را داشتم که من معتاد به دنیا آمدم، الآن هم معتاد هستم و با اعتیاد هم از دنیا می‌روم. متأسفانه بسیاری از دوستانم جان خود را براثر این تفکر از دست دادند، چون ناامیدی به سراغ آن‌ها آمد و گفتند: ما همین‌طوری هستیم و با این شرایط هم باید زندگی کنیم.

در سال 91 همایش دانش اعتیاد بود که ما هم به آنجا رفتیم در آنجا کلاس آموزشی بود که با شرکت پزشکان در آن کلاس‌ها مدرک گروه‌درمانی به آن‌ها داده می‌شد. اولین چیزی که در کلاس آموزشی به آن‌ها گفتند، این بود که شما باید به بیمارانتان بفهمانید که در دنیا هیچ عدالتی وجود ندارد و شما باید با این شرایط کنار بیایید. زمانی برای خود من هم این تفکر بود و فکر می‌کردم، معتاد هستم و تا آخر عمر هم معتاد باقی می‌مانم درصورتی‌که الآن معتاد نیستم و اگر فردی به من بگوید: تو قبلاً معتاد بودی؟ خیلی خوشحال می‌شوم و به او می‌گویم: از کجا فهمیدی که من اعتیاد داشتم. چرا؟ به خاطر این‌که نه‌تنها سرنوشت انسان قابل‌تغییر است؛ بلکه صفت گذشته انسان هم قابل‌تغییر است؟

 منتها چه طور سرنوشت رقم می‌خورد؟ در وادی دوازدهم آمده که در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود. آن چیزی که الآن ما برداشت می‌کنیم، آخر امر است. چه موقع ما امر اول را فراخوانی کردیم؟ خدا می‌داند، شاید روز اولی که با تعدادی از افراد مصرف‌کننده رفاقت کردم، بذر اعتیاد را کاشتم یا آن زمانی که با لذت به نحوه سیگار کشیدن و فندک زدن یک فرد سیگاری نگاه می‌کردم، بذری بود که من کاشتم و آخر امر یک فرد مصرف‌کننده و سیگاری شدم. جالب این‌که وقتی انسان به آنجا می‌رسد، دنبال مقصر می‌گردد که چه چیزی باعث شد، این اتفاق بیفتد؟ چه شد که من معتاد شدم؟ خدایا! چرا من؟

پیامی از استاد رعد در کتاب 60 درجه‌داریم که می‌گوید: "خیال و خواست ما آن چیزی نیست که می‌بینیم و می‌خواهیم، آن چیزی است که نمی‌بینیم و نمی‌خواهیم، زیرا حال برای ما باقی است اما حقیقت جای دیگری است." ما زمان حال را می‌بینیم ولی حقیقت کجاست؟ حقیقت آن بذری است که من کاشتم، فکر کردم رطب کاشتم ولی وقتی درمی‌آید، می‌بینم حنظل است. فکر می‌کنم لذت کاشتم، وقتی درمی‌آید، می‌بینم اعتیاد است، فکر می‌کنم ثروت کاشتم، وقتی درمی‌آید، می‌بینم زندان است، پس چیزی که برداشت می‌کنیم، چیزی است که با دست‌های خودمان آن‌ها را کاشتیم که قابل‌تغییر هم هست؛ یعنی تنها چیزی که می‌تواند، انسان را از حرکت در مسیر صراط مستقیم بازدارد، ناامیدی است.

من در هر جایگاهی که هستم، اگر از جایگاه خودم راضی نباشم، می‌توانم جایگاهم را تغییر بدهم. بعضی‌اوقات می‌خواهیم جایگاهمان تغییر کند ولی نمی‌شود. چرا؟ چون نمی‌خواهیم و این اعمال فرد است که می‌گوید: فرد چه‌کاره است. من سال‌ها بود که می‌خواستم ترک کنم، تلاش می‌کردم ولی خواست من فقط ترک بود ولی از روزی که گفتم: حساب اعتیاد را برای همیشه می‌بندم، دقیقاً 11 ماه و 11 روز بعدازآن رهایی برای من اتفاق افتاد. چرا؟ چون زمانی که خواست درمان درونم به وجود آمد، یک ربع بعد آدرس کنگره جلوی من گذاشته شد و در مسیر کنگره حرکت کردم. روز اول که به کنگره آمدم، شاید با خودم گفتم که چه خبر است،11 ماه؟ ولی الآن که سال‌هاست در کنگره هستم، نه‌تنها از کنگره سیر نمی‌شوم؛ بلکه هر چه اتصال من به کنگره بیشتر می‌شود، بیشتر جذب آموزش‌هایی می‌شوم که در کنگره 60 دریافت می‌کنم.

نکته مهمی که جناب مهندس در سی دی مطرح کردند، بحث ساختار درون انسان و عملکرد سلول‌ها بود. مثلاً وقتی ما فردی که ثروتمند است، می‌بینیم حسرت او را می‌خوریم و یا فرد فقیری را که می‌بینیم، به حال او دل سوزی می‌کنیم درصورتی‌که هر فردی بازی خود را در این هستی دارد و لذت بازی خوب این است که شخص خودش در هستی بازی کند. من دلسوزی را به‌عنوان جهل می‌شناسم. چرا؟ چون وقتی برای شخصی که از من پایین تراست، دلسوزی کنم یا خودم را در آن جایگاه می‌بینم که ترس است یا او را در جایگاه خودم می‌بینم که منیت است. زمانی می‌توانم به او کمک کنم که از من کمک بخواهد تا زمانی که از من کمک نخواسته، دخالت در آگاهی آن شخص را فضولی می‌دانم.

در ادامه...

در جهان‌بینی هدف اصلی ساختارها دو چیز است؛ یکی حفظ و بقا و دیگری رشد و توسعه. حفظ و بقا را خداوند برای من فراهم کرده است؛ هوا در اختیار من گذاشته که یک‌ذره بالا و پایین شدن هوا می‌تواند ساختار زندگی من را تغییر بدهد ولی بالا و پایین نمی‌شود. هر سلول یک شهر است و نیروگاهی دارد به نام میتوکندری که اگر بخواهیم کاری که سلول انجام می‌دهد را شبیه‌سازی کنیم به‌اندازه یک شهر فقط تجهیزات نیاز دارد ولی یک سلول به آن ریزی کار خودش را انجام می‌دهد، بدون این‌که من بدانم چه‌کاری انجام می‌دهد، بدون این‌که من زور بزنم و به آن راهکار بدهم یا آن را هدایت بکنم. یک‌لقمه غذا که ما می‌خوریم صد و چهل عضله با هماهنگی هم این غذا را به سمت معده‌ی من هدایت می‌کنند، بدون این‌که من بدانم. یک‌کلام حرفی که می‌زنیم، سیستم عصبی، سیستم مغزی، سیستم عضلات و سیستم تنفسی ما باهم هماهنگ هستند تا یک‌کلام از دهان ما خارج شود. تمام این موارد حفظ و بقایی است که خداوند برای من فراهم کرده و من نشستم و دنبال رشد و توسعه هستم که خدایا یک گونی پول جلوی من بیانداز که من آن حرکت کم را هم نکنم، بنشینم اینجا و جمع بزنم از این خبرها نیست، حفظ و بقا را خداوند پرداخت کرده است، واقعاً بهای سنگینی است که هر یک از ما با حساب‌وکتاب در یک مسیر مشخصی با یک هدف مشخصی زندگی‌اش را می‌کند. خود شخص باید دنبال رشد و توسعه باشد، نه سیستم خلقت یا خداوند، پس هدف این است که من باتجربه سختی‌ها بتوانم به کمال برسم، با پیدا کردن ذرات جرقه بتوانم به روشنایی نور برسم، اگر قرار باشد رشد و توسعه را خداوند برای من انجام بدهد، زندگی معنا و مفهومش را از دست می‌دهد.

نکته بعدی که در سی دی مطرح می‌شود، این است که بعضی‌اوقات یک سری مصیبت برای ما اتفاق می‌افتد که ما آن‌ها را به‌عنوان لعنت خدا نگاه می‌کنیم درصورتی‌که انسان از این مصیبت‌ها می‌تواند خودش را بشناسد و پیدا کند. وقتی فقر برای انسان اتفاق می‌افتد، می‌تواند درک درستی از ثروت داشته باشد، وقتی بدی برای انسان اتفاق می‌افتد، می‌تواند درکی از خوبی داشته باشد، وقتی خماری برای انسان اتفاق می‌افتد، می‌تواند درکی از نشئگی داشته باشد. بچه‌هایی که در کنگره رها می‌شوند از نعمت نشئگی بهره‌مند‌می شوند، بقیه هم نشئه می‌شوند ولی نشئگی را نمی‌شناسند. بچه‌هایی که به کنگره آمدند، خماری را تجربه کردند، نشئگی را هم می‌شناسند، مواد مصرف نمی‌کنند ولی همیشه حال خوب رادارند.

آقای مهندس آنفارکتوس قلبی کرد و گشایشی شد که هزاران نفر به رهایی از سیگار برسند. اعتیاد به سیگار کشنده‌ترین بیماری قرن است، سالی شانزده میلیون نفر به‌واسطه‌ی مصرف سیگار جان خود را از دست می‌دهند که آمار کمی نیست. درست است که سرنوشت انسان مرگ است وزندگی با مرگ معنا پیدا می‌کند ولی این‌که فردی به‌واسطه بیماری‌های مرتبط با سیگار جان خود را از دست بدهد، می‌شود جوان‌مرگ شدن یا در سختی و بلا مردن، این افراد راهشان را اشتباه رفتند و دنبال میان‌بر می‌گردند تا برگردند، وقتی راهی را اشتباه می‌رویم، بهترین راه این است که همان راه را برگردیم که نزدیک‌ترین و کوتاه‌ترین راه روش درمان DST می‌باشد. برای درمان اعتیاد یا درمان سیگار و یا برای رهایی از هر ضد ارزشی، بهترین راه روش تدریجی کنگره و رعایت کردن چهارده وادی است که توشه‌ی راه ما در این مسیر می‌باشد.

نکته دیگری که در سی دی مطرح شد، رعایت زمان است. یک بنده خدایی به من گفت: وقتی می‌خواهی پیش قاضی بروی، دو دقیقه وقت داری که صحبت کنی. این دو دقیقه زمانی است که تو باید از حیثیت خودت دفاع کنی، اصلاً هم مهم نیست که بی‌گناه باشی یا گناه‌کار، دو دقیقه فرصت داری که روی دیگران تأثیر بگذاری. من هم از او یاد گرفتم، من معمولاً زیاد صحبت نمی‌کنم، در لژیون هم همیشه می‌گذارم بچه ها صحبت کنند و من یاد می‌گیرم، اگر چیزی برای گفتن باشد، مطرح می‌کنم وگرنه به همان چیزی که یاد گرفتم بسنده می‌کنم و دیگر صحبت نمی‌کنم.

پس انسان در دو دقیقه می‌تواند روی دیگران تأثیر بگذارد، اگر قدر دو دقیقه را بدانی و بشناسی، می‌توانی برداشتی که در کل عمرت انجام دادی در دو دقیقه به دیگران انتقال بدهی ولی بیشتر از آن می‌شود فرسایش. بعضی از افراد یک ربع یا دو ساعت صحبت می‌کنند ولی چیزی عایدشان نمی‌شود. رعایت زمان دو دقیقه تمرین خوبی است تا ما بتوانیم، منظور یا برداشت خود را به دیگران برسانیم.

 

تهیه و نتظیم :مسافر میلاد نیکروش
لژیون آقای رامین سعادت جو (لژیون ششم)
نمایندگی شهرقدس

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .