English Version
English

فرق نگاه مصرف کننده الکل با معتاد

فرق نگاه مصرف کننده الکل با معتاد

روزهایی را به یاد میاورم که هنوز یک مصرف‌کننده بودم و در افکارم به این می‌اندیشیدم که در شهری زندگی می‌کنم که مواد مخدر در آن بیداد می‌کند ولی هیچ‌گاه آدم‌های این شهر نتوانستند به من آسیبی برسانند و خود را بسیار باهوش می‌پنداشتم. بی‌خبر از اینکه خود درگیر اعتیاد هستم و خبر ندارم . درگیر اعتیاد به الکل, خوب کسانی که مصرف‌کننده مواد مخدر هستند و برای درمان به دنبال راهکاری می‌گردند حداقل چیزی که می‌دانند این است که به چیزی اعتیاد پیداکرده و احتیاج به کمک دارند ولی من که مصرف‌کننده الکل بودم به تنها چیزی که در زندگی فکرش را نمی‌کردم این موضوع بود که من یک مصرف‌کننده هستم و دلیل مشکلاتم را هر چیزی می‌پنداشتم جز الکل .

مصرف الکل روی سیستم اعصاب مرکزی من تأثیر گذاشته بود و تبدیل به یک انسان فوق‌العاده عصبی شده بودم و همه جیز و همه‌کس را مقصر می‌دانستم که باعث می‌شوند سیستم اعصابِ من به هم بریزد، با کوچک‌ترین فشاری به هم می‌ریختم. سیستم خواب کاملاً" آشفته و به‌هم‌ریخته بود و خواب خوب برایم یک آرزوی دست‌نیافتنی بود، سیستم دستگاه گوارشی کاملاً به‌هم‌ریخته و از زخم معده رنج می‌بردم، جالب بود برایم وقتی دیدم با سفر تمام این مشکلاتم برطرف شد و این موضوعات را مخصوصاً برای کسانی که مصرف‌کننده الکل هستند و به کنگره می‌آیند در صورت لزوم بازگو می‌کنم، ناگفته نماند مشکلات عدیده ایی در سیستم خواب داشتم که روی آن بسیار تمرکز کرده‌ام و به امید خدا دست آوردهایم را که به کمک اساتید بزرگی در کنگره به دست آورده‌ام به‌زودی در قالب مقاله ایی در سایت کنگره به نمایش خواهم گذاشت که امیدوارم مثمر ثمر واقع گردد، ولی امروز می‌خواهم از عشقی که در کنگره آن را با تاروپودم لمس کردم صحبت کنم .

به یاد می‌آورم روزهایی را که از بعدازظهر به بعد شروع به مصرف می‌کردم، روزهایی را که گروهی را می‌دیدم که بالباس‌های سراسر سفید و با روی خوش به شهر من می‌آمدند و در پارک جلوی دفتر کارم تشکیل جلسات می‌دادند و من در تصوراتم می‌اندیشیدم که بسیار از آن‌ها جلوتر هستم . آن‌ها را می‌شناختم بچه‌های لژیون آقای حمید جهانگیری. من در اعتیاد به الکل غرق بودم و خودم خبر نداشتم , چند سالی از آن روزها گذشت آن‌ها در چالوس که در همسایگی شهر من قرار داشت شعبه‌ایی از جمعیت احیای انسانی کنگره 60 را دایر نمودند. من نمی‌دانستم که آن‌ها در آنجا چه‌کاری را انجام می‌دهند ولی دورادور می‌دیدم که با چه عشقی به این منطقه می‌آیند و باپشتکار تلاش می‌کنند که این پرچم برافراشته باشد آن‌ها بدون چشم‌داشتی.

نمی‌دانستم برای افراد در آنجا چه اتفاقی می‌افتد ولی می‌دیدم که کسانی که تحت درمان قرار می‌گیرند حال‌وروزشان به معنی واقعی کلمه تغییر می‌کند و روزبه‌روز بهتر می‌شوند. برای درمانم به پزشک‌های مختلفی مراجعه کردم ولی می‌خواهم بگویم که آن‌ها اصلاً متوجه نمی‌شدند که من در رابطه با چه دردهایی با آن‌ها صحبت می‌کنم چون من هم ازنظر جسمی که مشکلات در دستگاه گوارش و کبد و هم ازنظر روحی و روانی و مخصوصاً اختلالات وحشتناکی در خواب شبانه داشتم و باحالی خراب بالاخره به کنگره مراجعه کردم و آن‌کسانی که قبلاً هم آن‌ها را  دیده بودم به من کمک کردند و من در مسیر درمان کنگره قرار گرفتم و خوشبختانه الآن بیشتر از دو سال است که به درمان رسیده‌ام. در شعبه صحبت از عشق شد ولی من عشق را بیشتر ازآنچه آنرا بشنوم آنرا می‌دیدم. عشقی که از آقای مهندس نشأت‌گرفته بود و به آنجا سرایت کرده بود تمامی وجود مرا گرفت تا روزی که چشمانم را باز کردم و خود را جلوی آقای مهندس می‌دیدم و اعضای کنگره 60 در شعبه آکادمی و کمک راهنمای عزیزم مثل همیشه در کنارم بود .

آقای مهندس گلی را به من هدیه داد به نشانه رهایی از دنیای اعتیاد و چه زیبا بود آن روز و آن لحظه، با خودم عهد کردم که راه آن‌کسانی را که باعث این لحظه ناب شدند را ادامه دهم و سعی در برافراشته بودن آن پرچم در منطقه‌مان کنم ولی متأسفانه آن‌قدر موفق نبوده‌ام و این باعث شرمساری من است ولی هیچ‌گاه از ادامه بازنخواهم ایستاد و همیشه سعی در خدمت صادقانه خواهم نمود آن‌طور که به من آموخته‌شده است.

باشد تا کسانی که امروز ما را می‌بینند و شاید در دلشان به ما بخندند ولی ما میدانیم که آن‌ها باید روزی به این شعبه مراجعه نمایند برای درمان باشد که در آن روز چراغ این شعبه روشن باشد .  انشاء الله   

 

نویسنده : مسافر محمود
منبع : کنگره 60 , نمایندگی چالوس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .