به نام خالق زیبایی ها
آدمهای سرزمینم همهشان مهربانی را دوست دارند، محبت را دوست دارند، عشق را دوست دارند ...
خدایا به من خلاقیت، تلاش و نگاهی عمیق ببخش که حق و حقیقت را در جان خود تجربه و احساس کنم و کمکم کن که با دو بال علم و عمل و سکوی ایمان بتوانم بر فرمانروایی شهر وجودیم نائل شوم.
انسان دارای قدرتهای عجیبی است، یک دنیا امکانات بالقوهای که در وجودش نهفته شده و همانند کشوری است عظیم که اگر این امکانات و تواناییها به ظهور برسد او ارزش و مقامی والا پیدا خواهد کرد و میتواند بهدرستی بر این کشور عظیم فرمانروایی کند.
شرط رسیدن به این فرماندهی این است که او باید راه و مسیر درست را بداند و در این راستا به داناییاش عمل کند؛ زیرا اگر راه و مسیر را هم بلد باشد اما به داناییاش عمل نکند هرگز نمیتواند یک فرمانده خوب و لایق باشد و برای رسیدن به این هدف محتاج زمان است.
زمانی برای فرمانبرداری کردن تا بهفرماندهی رسیدن.
گاهی ما وقتی چیزی را مجانی به دست میآوریم نهتنها قدر آن را نمیدانیم بلکه طلبکار و ناسپاس هم میشویم.
این دستور جلسه باعث میشود ما نگاهی عمیق به خود و درون خود داشته باشیم و بهنوعی نسبت به خود شناخت پیدا کنیم در اینجا فرماندهی یعنی برقراری امنیت در جسم و جان خود یعنی اینکه بتوانیم تمامی نیروهای درونی خود را تحت اختیار و سلطه خود درآوریم.
همه ما در طول زندگی خود بهنوعی فرمانده بودن و فرمانبردار بودن را تجربه کردهایم در محل کار، خانواده و ... اما در کنگره این فرمانبرداری و فرماندهی خیلی متفاوت است اینکه انسان ابتدا باید فرمانده جسم و جان خودش باشد و این مسئله خیلی مهم است؛ چیزی که قبل کنگره هرگز به آن فکر نکرده بودم!
برای رسیدن بهفرمان دهی باید از فرمانبرداری شروع کنیم، فرمانبرداری از خداوند، از پدر و مادر، معلم، راهنما و ... اگر من نتوانم فرمانبردار خوبی باشم هیچوقت نمیتوانم یک فرمانده خوب باشم.
فرمانده لایق بودن یعنی دانستن و روبرو شدن با حق و حقیقت. وقتی یک مصرفکننده مواد مصرف میکند بهمرورزمان این فرماندهی را از شهر وجودی خود میگیرد؛ زیرا در اثر مصرف مواد سیستم بدن او دیگر قادر نیست بهخوبی کار کند، در این صورت دامنه اختیار از او گرفته میشود، اینجاست که دائم مواد را اضافه میکند تا شاید بتواند بازور فرماندهی ازدسترفته و اختیارات خود را به دست گیرد اما فرماندهی دست نیروهای منفی است و باز پس گرفتن آن مشکل.
چنین شخصی وقتی وارد کنگره 60 میشود به او میگویند باید برای رسیدن به رهایی یک فرمانبردار باشی و تمام و کمال حرف راهنما را گوش کنی، وقتی جسم یک فرد بیمار است یا نیاز به مواد مخدر دارد چگونه میتواند فرمانده خوبی باشد و برای این منظور جسم باید کاملاً درمان شود و در کنار آن جهانبینی نیز بسیار مهم است.
به همین دلیل در سفر اول حرف راهنما را گوش کردن، خدمت کردن و حرکت در مسیر مثبت باعث کسب انرژی و درنتیجه باعث بالا رفتن اعتمادبهنفس شخص میشود.
برای فرمانبرداری آموزش و دانایی بسیار مهم و ضروری است، من باید علم و دانش داشته باشم که چگونه فرمانبرداری باشم. آیا در تاریکیها فرمانبردار یا فرمانده هستم یا در روشناییها؟ زیرا فرمانبرداری یعنی اینکه باید بدانی که برای رسیدن به هدف باید از قوانین و حرمتها و مقررات و عقل پیروی کنی. اگر من فرمانبردار تاریکیها باشم آیا میتوانم فرمانده خوب و صالحی باشم؟
من با داشتن ضد ارزشهایی مثل حسادت-کبر-خودخواهی-غیبت-تهمت و ... که گاهی اینها باعث بیماری من میشوند چطور میتوانم فکر کنم که با این حسهای منفی میتوانم بر شهر وجودی خود فرماندهی کنم. قطعاً اگر هم فرمانده باشم، فرمانده بیلیاقتی خواهم بود زیرا میدانیم حس حتماً باید درست باشد تا فرمانش درست صادر شود؛ باید تفکرات بر مبنای تفکر درست باشد و در اینجا شکست نیروهای منفی یعنی رسیدن به هدف.
در اینجا به این نتیجه میرسیم که فقط مصرف الکل-مواد مخدر-قرص و ... نیست که اختیارات را از انسان سلب و قدرت فرمانروایی بر شهر وجودی را از او میگیرد. افکار منفی و انواع و اقسام بیماریها نیز این کار را به بهترین شکل انجام میدهند.
منه همسفر نیز ممکن است گاهی فرماندهی جسم و جان خود را در اثر رفتن به مسیر ضد ارزشها به دست نیروهای منفی داده باشم یا در اثر یک بیماری این اتفاق افتاده باشد؛ که در کنگره 60 با استفاده از دانش و تجربهی راهنمای خود و آموزشهای آن یاد میگیرم که چگونه از تاریکیها خارج و به سمت نور حرکت کنم.
یک راهنما و یا کمک راهنما نیز در کنگره 60 ابتدا فرمانبردار و گوشبهفرمان بوده و حال میتواند در این جایگاه با رعایت کردن عدالت معرفت و عمل سالم فرمانده لایق و صالحی هم برای خود و هم برای دیگران باشد؛ زیرا انسان تا زمانی که برای خود فرمانبردار و فرمانده خوبی نباشد هرگز نمیتواند بر دیگران بهخوبی فرمانروایی کند. انسان برای یک فرماندهی درست و شایسته نیاز به دانایی دارد که از طریق آموزشهای کنگره این دانایی به شخص داده میشود.
حال کمی فکر کنیم ببینیم ما تاکنون چگونه فرمانروایی بودهایم؟
غوطهور بودن در ضد ارزشها، دروغ، نفرت، کینه، بههمریختگی، مواد مخدر، الکل و ... به ما چه میگوید؟
اینکه ما تفکر و اندیشه درستی نداشتهایم و قادر نیستیم فرمانروایی لایق برای خود و شهر وجودی خود باشیم، حال اگر میخواهیم فرمانروایی لایق باشیم باید فرمانبرداری کنیم.
اما چگونه؟
جایگاه اصلی هر شخص بستگی به خود او دارد. حرکت به سمت ارزشها یعنی رسیدن بهفرمان دهی درست و برای این منظور باید جهانبینی قوی داشته باشیم؛ و این میسر نمیشود جز حضور بهموقع در جلسات کنگره 60 و گرفتن آموزشها تا به دانایی مؤثر برسیم و دانایی مؤثر یعنی فرمانروایی لایق و شایسته؛ و امروز اگر نتوانیم آموزش بگیریم هیچگاه نمیتوانیم فرمانده خوبی برای جسم وروان خود باشیم.
نویسنده: طاهره شجاعی
آدمهای سرزمینم همهشان مهربانی را دوست دارند، محبت را دوست دارند، عشق را دوست دارند ...
خدایا به من خلاقیت، تلاش و نگاهی عمیق ببخش که حق و حقیقت را در جان خود تجربه و احساس کنم و کمکم کن که با دو بال علم و عمل و سکوی ایمان بتوانم بر فرمانروایی شهر وجودیم نائل شوم.
انسان دارای قدرتهای عجیبی است، یک دنیا امکانات بالقوهای که در وجودش نهفته شده و همانند کشوری است عظیم که اگر این امکانات و تواناییها به ظهور برسد او ارزش و مقامی والا پیدا خواهد کرد و میتواند بهدرستی بر این کشور عظیم فرمانروایی کند.
شرط رسیدن به این فرماندهی این است که او باید راه و مسیر درست را بداند و در این راستا به داناییاش عمل کند؛ زیرا اگر راه و مسیر را هم بلد باشد اما به داناییاش عمل نکند هرگز نمیتواند یک فرمانده خوب و لایق باشد و برای رسیدن به این هدف محتاج زمان است.
زمانی برای فرمانبرداری کردن تا بهفرماندهی رسیدن.
گاهی ما وقتی چیزی را مجانی به دست میآوریم نهتنها قدر آن را نمیدانیم بلکه طلبکار و ناسپاس هم میشویم.
این دستور جلسه باعث میشود ما نگاهی عمیق به خود و درون خود داشته باشیم و بهنوعی نسبت به خود شناخت پیدا کنیم در اینجا فرماندهی یعنی برقراری امنیت در جسم و جان خود یعنی اینکه بتوانیم تمامی نیروهای درونی خود را تحت اختیار و سلطه خود درآوریم.
همه ما در طول زندگی خود بهنوعی فرمانده بودن و فرمانبردار بودن را تجربه کردهایم در محل کار، خانواده و ... اما در کنگره این فرمانبرداری و فرماندهی خیلی متفاوت است اینکه انسان ابتدا باید فرمانده جسم و جان خودش باشد و این مسئله خیلی مهم است؛ چیزی که قبل کنگره هرگز به آن فکر نکرده بودم!
برای رسیدن بهفرمان دهی باید از فرمانبرداری شروع کنیم، فرمانبرداری از خداوند، از پدر و مادر، معلم، راهنما و ... اگر من نتوانم فرمانبردار خوبی باشم هیچوقت نمیتوانم یک فرمانده خوب باشم.
فرمانده لایق بودن یعنی دانستن و روبرو شدن با حق و حقیقت. وقتی یک مصرفکننده مواد مصرف میکند بهمرورزمان این فرماندهی را از شهر وجودی خود میگیرد؛ زیرا در اثر مصرف مواد سیستم بدن او دیگر قادر نیست بهخوبی کار کند، در این صورت دامنه اختیار از او گرفته میشود، اینجاست که دائم مواد را اضافه میکند تا شاید بتواند بازور فرماندهی ازدسترفته و اختیارات خود را به دست گیرد اما فرماندهی دست نیروهای منفی است و باز پس گرفتن آن مشکل.
چنین شخصی وقتی وارد کنگره 60 میشود به او میگویند باید برای رسیدن به رهایی یک فرمانبردار باشی و تمام و کمال حرف راهنما را گوش کنی، وقتی جسم یک فرد بیمار است یا نیاز به مواد مخدر دارد چگونه میتواند فرمانده خوبی باشد و برای این منظور جسم باید کاملاً درمان شود و در کنار آن جهانبینی نیز بسیار مهم است.
به همین دلیل در سفر اول حرف راهنما را گوش کردن، خدمت کردن و حرکت در مسیر مثبت باعث کسب انرژی و درنتیجه باعث بالا رفتن اعتمادبهنفس شخص میشود.
برای فرمانبرداری آموزش و دانایی بسیار مهم و ضروری است، من باید علم و دانش داشته باشم که چگونه فرمانبرداری باشم. آیا در تاریکیها فرمانبردار یا فرمانده هستم یا در روشناییها؟ زیرا فرمانبرداری یعنی اینکه باید بدانی که برای رسیدن به هدف باید از قوانین و حرمتها و مقررات و عقل پیروی کنی. اگر من فرمانبردار تاریکیها باشم آیا میتوانم فرمانده خوب و صالحی باشم؟
من با داشتن ضد ارزشهایی مثل حسادت-کبر-خودخواهی-غیبت-تهمت و ... که گاهی اینها باعث بیماری من میشوند چطور میتوانم فکر کنم که با این حسهای منفی میتوانم بر شهر وجودی خود فرماندهی کنم. قطعاً اگر هم فرمانده باشم، فرمانده بیلیاقتی خواهم بود زیرا میدانیم حس حتماً باید درست باشد تا فرمانش درست صادر شود؛ باید تفکرات بر مبنای تفکر درست باشد و در اینجا شکست نیروهای منفی یعنی رسیدن به هدف.
در اینجا به این نتیجه میرسیم که فقط مصرف الکل-مواد مخدر-قرص و ... نیست که اختیارات را از انسان سلب و قدرت فرمانروایی بر شهر وجودی را از او میگیرد. افکار منفی و انواع و اقسام بیماریها نیز این کار را به بهترین شکل انجام میدهند.
منه همسفر نیز ممکن است گاهی فرماندهی جسم و جان خود را در اثر رفتن به مسیر ضد ارزشها به دست نیروهای منفی داده باشم یا در اثر یک بیماری این اتفاق افتاده باشد؛ که در کنگره 60 با استفاده از دانش و تجربهی راهنمای خود و آموزشهای آن یاد میگیرم که چگونه از تاریکیها خارج و به سمت نور حرکت کنم.
یک راهنما و یا کمک راهنما نیز در کنگره 60 ابتدا فرمانبردار و گوشبهفرمان بوده و حال میتواند در این جایگاه با رعایت کردن عدالت معرفت و عمل سالم فرمانده لایق و صالحی هم برای خود و هم برای دیگران باشد؛ زیرا انسان تا زمانی که برای خود فرمانبردار و فرمانده خوبی نباشد هرگز نمیتواند بر دیگران بهخوبی فرمانروایی کند. انسان برای یک فرماندهی درست و شایسته نیاز به دانایی دارد که از طریق آموزشهای کنگره این دانایی به شخص داده میشود.
حال کمی فکر کنیم ببینیم ما تاکنون چگونه فرمانروایی بودهایم؟
غوطهور بودن در ضد ارزشها، دروغ، نفرت، کینه، بههمریختگی، مواد مخدر، الکل و ... به ما چه میگوید؟
اینکه ما تفکر و اندیشه درستی نداشتهایم و قادر نیستیم فرمانروایی لایق برای خود و شهر وجودی خود باشیم، حال اگر میخواهیم فرمانروایی لایق باشیم باید فرمانبرداری کنیم.
اما چگونه؟
جایگاه اصلی هر شخص بستگی به خود او دارد. حرکت به سمت ارزشها یعنی رسیدن بهفرمان دهی درست و برای این منظور باید جهانبینی قوی داشته باشیم؛ و این میسر نمیشود جز حضور بهموقع در جلسات کنگره 60 و گرفتن آموزشها تا به دانایی مؤثر برسیم و دانایی مؤثر یعنی فرمانروایی لایق و شایسته؛ و امروز اگر نتوانیم آموزش بگیریم هیچگاه نمیتوانیم فرمانده خوبی برای جسم وروان خود باشیم.
نویسنده: طاهره شجاعی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3098