خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود و تنها کسی است که با دهان بسته هم میشود صدایش کرد و تنها کسی است که با پایشکسته میتوان سراغش را گرفت و تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد و تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند. تنها کسی است که وقتی همه پشت کردند به آغوش میکشاند، خداوند و خداوند و خداوند را برای همهٔ شما آرزو میکنم.
این جلسه هشتمین جلسه از دوره شصت و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شادآباد روزهای پنجشنبه مورخ 95/4/3 با استادی آقای پرویز محمدعلی نگهبانی آقای سعید آبیار و دبیری آقای محمود نوروزی با دستور جلسه"ظرفیت، مسئولیت، قبله گم کردن" رأس ساعت 18 آغاز به کار نمود؛ در ضمن سومین سال رهایی کمک راهنمای محترم جناب آقای ایرج ورمزیار را نیز جشن گرفتیم.
سخنان استاد:
با توجه به کمبود وقت، چکیدهای از مطالب در مورد دستور جلسه که در ذهن من نقش بسته را بیان میکنم، خارج از کنگره 60 هر طلبی داشته باشیم، با قیاس پول سنجیده میشود، هر چیزی را بخواهیم به دست آوریم در بیرون از این داستان باید پرداخت داشته باشیم، اما در کنگره، هر حرکتی از صفر تا صد آن، وقتی حرکت میکنی قیاس این داستان بامحبت است، با خواندن نوشتارها شروعشده تا خدمتهای مختلف و راهنمایی و...هیچکدام بهاجبار نیست و به اختیار است و در اختیار چیزی جز عشق حکمفرما نیست، الگوی بزرگ ما، معمار کنگره 60، آقای مهندس دژاكام هستند که وقتی داخل میشوند، همیشه با لبخند و روی گشاده در سلام کردن سبقت میگیرند و این برای ما که میخواهیم کنگرهای باشیم بهترین الگوست. همه خدمتگزاران کنگره با عشق و خالصانه خدمت میکنند و هیچ اجباری در خدمت نیست ولی حال اگر برحسب اتفاق درصد بسیار کمی ممکن است در حاشیه باشند که این موضوع فقط مختص کنگره نیست و در یک درخت گردو، در میان هزاران گردو، ممکن است 10،20 گردو پوچ باشد و یا در میان ورزشکاران! در کنگره اگر فردی ظرفیتش کم باشد، آنقدر حواس بقیه جمع است و سیستم بهقدری خودآگاه است که انسان خیلی از مسیرش منحرف نمیشود، ممکن است این موضوع برای سفر اولیها ایجاد شبهه و ناراحتی کند اما باید به این مسائل توجهی نداشته باشند و به قبلهشان که رهایی و درمان است، توجه کنند.
امروز تولد برادر لژیونیام، آقای ایرج ورمزیار است، این روز را به خود و خانواده محترمشان و بالأخص همسفر ایشان تبریک میگویم.
به اعتقاد من، در مسئله درمان اعتیاد، همسفران بسیار ارجحتر از مسافران هستند، چراکه وقتی فردی ازدواج میکند، هر دو زوج متعهد میشویم که یک بنایی را استوار کنیم و صاحبخانه و خانواده و فرزند شویم، اما آقایان معمولاً کم میآورند و میخواهند تنها با پول دادن مسئولیتشان را رفع نمایند، من همیشه اینگونه فکر میکردم که تنها مسئولیتم در زندگی این است که پول بدهم، اما در 32 سال زندگی مشترک، سفید شدن مو و چروک شدن پای چشم همسرم را هرگز ندیدم، بزرگ شدن فرزندم را نفهمیدم، مسئولیتم را نفهمیدم، نهفقط من بلکه اکثر آقایان همینگونه بودند و تمام بار و مسئولیت زندگی به دوش همسفران نجیب و باغیرت ما بوده، شاید ما تحمل یکهزارم این مسئولیت را هم نداریم و کوچکترین چیزها ما را برنجاند، اما اینقدر این همسفران استوار و ثابت پای زندگیشان ایستادند و از زندگیشان را حفظ کردند و حفظ شیرازه زندگی یعنی همان قبله گم نکردن!
با همه ارادتی که به خاندان ورمزیار دارم هرچند آقای ورمزیار، خود نیز، کار بسیار بزرگی کردند، اما یک همسفری داشت که مثل شیر پشت سرش ایستاد و به عقیده من نگین انگشتری خانواده ورمزیار، همسر ایشان است و اگر قرار است تقدیر و تشکر شود باید از او قدردانی شود، همسفر آقای ورمزیار قبل از اینکه آقا ایرج حرکتی کند و وارد این مجموعه شود، آمد و بستر را هموار کرد و بعد ایرجی که غرقشده بود، آمد و شنا کردن آموخت و حال خود بهعنوان نجاتغریق در این مجموعه خدمت میکند! یادمان باشد ابتدا باید از همسفران نجیب و باغیرتمان در این داستان تقدیر و تشکر کنیم.
من در سفر بلده با آقا ایرج هماتاق بودم، ایشان در اردو مسئولیت بسیار سنگینی در بخش مواد غذایی بر عهده داشت و بااینحال هر صبح یکقلم و کاغذ برمیداشت و میرفت برای تمرین خطاطی، ایشان در اردوی بلده زحمت بسیاری کشیدند و همسفر بسیار خوب و جوان بسیار شایستهای است. دریکی از ارگانهای دولتی فعالیت میکند و به اقتضای شغلی که دارد و مواد مصرفی شیشه که مکمل این قضیه بود، باور کنید تحمل این شخص در این استرس و ناراحتیها کار بسیار دشواری بود که خانواده ورمزیار از پس این داستان بهخوبی برآمدند و امروز شاهد موفقیت این خانوادهدوست داشتنی هستیم، برای این خانواده آرزوی موفقیت و خوشبختی روزافزون دارم و مجدداً این روز را به ایشان تبریک میگویم.
اعلام سفر مسافر آقای ایرج ورمزیار:
آنتی ایکس مصرفی: تریاک، متادون، شیشه
مدت سفر: 18 ماه
داروی درمان: شربت ot روش درمان dst
راهنما: آقای مجید باغستانی
رشته ورزشی: فوتبال و والیبال
مدت رهایی: 3 سال و 8 روز
سفر سیگار:
داروی درمان: آدامس نیکوتین دار
به راهنمایی آقای رامین سعادت جو
رهایی از سیگار: 2 سال
آرزوی مسافر ایرج ورمزیار: امیدوارم سفر اولیهایی که هنوز نتوانستهاند مسیر مستقیم را پیدا کنند، بهحق این روزهای عزیز، بتوانند قبلهشان را پیدا کنند.
آرزوی همسفر نسرین:
از خداوند میخواهم هیچ پدر و مادری شاهد اعتیاد فرزندش نباشد و همه سفر اولیها راهشان را پیدا کنند و این جایگاه را تجربه کنند.
صحبتهای کمک راهنما مسافر ایرج ورمزیار:
آنچه باور است محبت است آنچه نیست ظروف تهی ست،
متشکرم از حضور همه دوستانی که با زبان روزه در جشن ما شرکت کردند امیدوارم از خداوند حاجت بگیرند، از همهٔ عزیزانی که از شعبه استاد معین تشریف آوردند نهایت تشکر و قدردانی رادارم و همچنین از همهٔ مسافران و همسفران شعبه شادآباد.
شاید امروز که من را میبینید فکر کنید این چهره آرام که اینجا نشسته است همیشه همینطور بوده و همهچیز از اول آرام و بدون مسئله بوده است. به خاطر شغلی که داشتم در آبادان زندگی میکردیم یک شهر گرمسیر که براثر جنگ خواسته یا ناخواسته به سمت مواد مخدر گرایش پیدا کردم. شرایط آنجا طوری بود که وقتی مواد مصرف میکردم بعد از نیم ساعت به خاطر گرما و شرجی بودنش مواد از بدنم خارج میشد و دوباره میل به مصرف پیدا میکردم و همین باعث شد تخریب من در مصرف مواد بیشتر شود.
تا اینکه سال 86 به تهران آمدیم بعد از 14 سال مصرف تریاک یک دوستی داشتم که کلینیک داشت گفت؛ بیا متادون درمانی کن، من شروع کردم به متادون درمانی روزهای اول با 6 سیسی شروع کردم و رسید بهجای که روزی 120 سیسی مصرف میکردم و دچار بیماریهای فراوان، مثل ضعف اعصاب دوقطبی البته به گفته پزشکان روانشناس که تشخیص داده بودند، شده بودم.
متادون دیگر جواب نمیداد برگشتم سمت تریاک دیدم آنهم جواب نمیدهد، یکی به من گفت اگر شیشه مصرف کنی باعث میشود که اعتیاد را درمان کنی، رفتم سمت شیشه اما یکم تردید داشتم چون قسمتی از شغل من مبارزه با مواد مخدر بود ولی براثر جهل مصرف شیشه را شروع کردم.
زمانی که شروع کردم احساس کردم خیلی چیزها به من داد ولی به قول آقای مهندس بعد از چند ماه همهچیز را از من گرفت. در طول 14 سال زندگی، مصرف تریاک هیچ مشکلی برای من و خانوادهام پیش نیاورده ولی مصرف شیشه باعث شد زندگی من به قول سینماییها وارد مرحله اکشن شود و شیشه یکعمر زندگی من را نابود کرد و تخریبش روزبهروز بیشتر میشد.
کسانی که مواد سنتی مصرف میکنند انسانهای باشخصیتی هستند ولی کسی که شیشه مصرف میکند همهچیز را از او میگیرد و غلام حلقهبهگوش شیشه میشود و من دقیقاً همانطور بودم. یکزمانی اگر به خاطر وضعیت شغلیم خجالت میکشیدم کنار دوستان، اقوام و آشنایان مواد مصرف کنم اما شیشه بهقدری درون من رخنه کرده بود همهجا مصرف میکردم در حمام، دستشویی، پارکینگ و پارک و اصلاً ابای نداشتم.
خیلی از افراد به خاطر وضعیت شغلیم از من سوءاستفاده کردند، چه جاهای که من نمیرفتم وقتی الآن فکر میکنم بهجاهای که رفتم واقعاً تن و بدنم میلرزد. ببخشید اما باید بگویم مصرفکنندههای شیشه معمولاً آشغالجمعکنهای خیلی خوبی هستند من هم همینطور بودم هر آشغالی که میدیدم برمیداشتم و میگفتم یک روزی به درد میخورد پارکینگ خانه ما تبدیل به یک زبالهدانی شده بود.
شب تا صبح در پارکینگ چندین بار ماشین خودم و همسایهها را میشستم. میخواهم بگویم تخریب شیشه چقدر است و فرقی نمیکند در چه جایگاهی باشی. شبها میرفتم سر خیابان آزادی میگفتم ماشینهای میدان انقلاب با ماشینهای آزادی مسابقه دارند ماشینها را میشماردم و برنده را اعلام میکردم، اصلاً نمیدانستم چهکار میکنم. تبدیلشده بودم به یک کارتنخواب خانگی هفتهها در اتاقخواب بودم و وقتی بیدار میشدم مثل جاروبرقی همهچیز را میخوردم. باور کنید من اصلاً بزرگ شدن و رشد کردن بچههایم راندیدم صدای خورد شدن استخوان بچههایم را میشنیدم ولی هیچ کاری نمیتوانستم کنم.
مادرم جلوی چشمانم پرپر شد از بین رفت ولی من هیچ کاری نتوانستم برایش انجام دهم، از شهرستان میآمد اینجا برای شیمیدرمانی من خواب بودم بعد از چند روز که بیدار شدم گفتم؛ مادرم کو؟ قرار بود امروز برود شیمیدرمانی، همسرم گفت؛ مادرت یک هفته شیمیدرمانی کرد رفت، وقتی همه رفتند برای خاکسپاری مادرم من در خانه ماندم و شیشه مصرف کردم امیدوارم از من راضی باشد. ولی به یک نتیجه رسیدم پدر و مادرمان به ما گفتند ما مسلمانیم و خدا وجود دارد ما هم گفتیم بله ولی یک خوبی که کنگره دارد من الآن نفس را کاملاً احساس میکنم چرا چون خواستم، محال ممکن است کسی خواسته داشته باشد و خداوند ردش کند.
بعد از مدتها که ناامیدی کامل وجودم را گرفته بود متوجه شدم که رفتار همسرم عوضشده از او پرسیدم مثل قبل نیستی؟ گفت؛ یک کلاسهای میروم برای درمان اعتیاد است به اسم کنگره،60 گفتم؛ اینها همش به خاطر پول است گفت؛ اتفاقاً آنجا پول نمیگیرند گفتم؛ مگر میشود در این زمانه هر کاری برای کسی انجام میدهند به خاطر پول است گفت؛ حالا بیا ببین...
وقتی رفتم شعبه استاد معین دیدم حرفهای جدیدی میزنند و سفرم را شروع کردم 18 ماه سفر کردم که 9 ماه اول هنوز به آن باور نرسیده بودم ولی 9 ماه دوم را با خدمت کردن شروع کردم. خدایا صد هزار مرتبه شکرت
همسرم یک سال آمد کنگره تا موفق شد موافقت من را بگیرد که باهم بیایم، همیشه کنار من بود همهٔ اطرافیان از من رو برگرداندند پدر، مادر، برادر، خواهر هرکسی یکچیزی میگفت و پشت سر من حرف میزد، من خواهرزادههایم را خیلی دوست دارم آنها هم به من علاقهمندند ولی زمانی شده بود که وقتی میرفتم شهرستان در را برای من باز نمیکردند خجالت میکشیدند بگویند ایشان دایی ماست. زندگیام را واقعاً مدیون کنگره هستم آر آقای مجید باغستانی خیلی سپاسگزارم حق پدری و برادری به گردن من دارند خیلی اذیتشان کردم امیدوارم من را ببخشند.
همانطور که اگر خداوند از بندهاش راضی نباشد آن بنده به هیچ جا نمیرسد، همانطور که پدر و مادر از فرزندشان راضی نباشند آن فرزند به هیچ جا نمیرسد، اگر راهنما نیز از رهجویش راضی نباشد آن رهجو بهجایی نمیرسد. این جایگاهی که من الآن نشستهام به خاطر دعایی است که آقا مجید در حق من کرده است، اگر ایشان نبودند خدا میداند چه بر سرزندگی ما میآمد. از سرکار خانم فتحی خیلی تشکر میکنم ایشان خواهرانه حال خرابیهای من و همسفرم را تحمل کردند خیلی سختی کشیدند انشا الله هر چه از خداوند میخواهند به ایشان بدهد.
خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود و تنها کسی است که با دهان بسته هم میشود صدایش کرد و تنها کسی است که با پایشکسته میتوان سراغش را گرفت و تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد و تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند. تنها کسی است که وقتی همه پشت کردند به آغوش میکشاند، خداوند و خداوند و خداوند را برای همهٔ شما آرزو میکنم.
صحبتهای کمک راهنمای همسفر خانم مژگان:
قبل از هر چیزی خیلی خوشحالم که در جمع شما عزیزان حضور دارم. من هم بهنوبه خود سومین سال آزادی و رهایی آقای ورمزیار را به خودشان تبریک میگویم، به کمک راهنمای عزیزشان آقای باغستانی تبریک ویژه دارم که در این مسیر کمک بسیاری نمودند.
به نسرین عزیزم خیلی تبریک میگویم، چراکه واقعاً همسفر بسیار خوبی برای آقا ایرج بودند و به دو پسران عزیزشان هم تبریک میگویم که قطعاً قدمهای محکمی برای رسیدن به این رهایی بودند، امیدوارم در کنار پدر و مادر، همیشه شاد و خرم باشند.
ما همیشه در دنیای خودمان به دنبال معجزه میگردیم، ولی رهاییهایی که در کنگره میبینیم همان معجزههایی است که خداوند در مسیر زندگی ما قرار داده. آقا ایرج و خانوادهشان واقعاً اینی که الآن میبینید نبودند،1 سال نسرین عزیز تکوتنها سر ساعت میآمدند و میرفتند، خیلی خوب آموزشها را میگرفتند تا تغییراتی روی خودشان ایجاد کنند تا روی مسافرشان تأثیر بگذارند، یکبار نسرین عزیز، گفتند من چهکار کنم که آقا ایرج هفتهها در اتاقشان مینشینند و اگر هم بخواهند بیرون بیایند در اتاق را میبندند و به در اتاق چسب میزنند تاکسی وارد نشود، حال ببینید آموزشهای کنگره با ما چه کرده که الآن اینجا هستیم، کسی که خود یک روز احتیاج به کمک داشت الآن در جایگاهی است که ناجی دیگران شده و این واقعاً معجزه کنگره 60 است، همانطور که در پیام ایشان آمده ما آمدهایم آموزش ببینیم و خدمت کنیم و جزء بازیگران خوب هستی شویم جزء کسانی که از راه درست زندگیمان را بگذرانیم، جا دارد از خانم صبا بسیار تشکر کنم ایشان، در سفر دوم خیلی به خانم نسرین کمک میکنند، آرزوی بهترینها را برایشان دارم و سخن آخر اینکه امیدوارم شاهد لحظههای خوشتان باشم، خوشبختی فرزندانتان را در کنارتان ببینم و همه شمارا به خدای بزرگ میسپارم.
صحبتهای همسفر نسرین:
پیام من به همسفرانی است که ناامید شدهاند، من زمانی که وارد کنگره شدم، واقعاً ناامید و خسته و داغان بودم، به نزد اِن جی او ها و پزشکان و روانپزشکان مختلفی رفته بودم، همه ناامیدم کرده بودند و میگفتند شیشه درمان ندارد و همه حرفشان این بود که وسایلت را جمع کن و برو.
وقتی برای اولین بار وارد کنگره شدم، تولد بود، تولد فردی که مصرف شیشه و تزریق هروئین داشت و با دیدن تولد و اعلام رهاییشان، بسیار امیدوار شدم و در این مسیر ثابتقدم، حرکت کردم، امیدوارم با این تولد، همه سفر اولیها، همهکسانی که راهشان را پیدا نکردهاند و نیز خانوادهها انرژی بگیرند و بدانند در بهترین مسیر قدم گذاشتهاند.
اگر بخواهم از آقا ایرج بگویم، آقا ایرج صد در صد تغییر کردهاند هم ازلحاظ روحی و روانی و هم ازلحاظ جسمی، اواخر اعتیاد دیگر چشمانش هم چپ شده بود، چهرهاش کاملاً برگشته بود!
ایشان هفتهها در اتاق دربسته، شیشه مصرف میکردند و بعد از مصرف هم دچار توهم میشدند و توهمشان هم بیشتر روی من بود، اینکه باکی بودی و کجا بودی و توهم کار گذاشتن شنود در خانه و... با حرفها و توهمهایش واقعاً نابودشده بودم و اطرافیان هم بهطور مستقیم و غیرمستقیم میگفتند جدا شو؛ اما کنگره واقعاً معجزه کرد، فکرش را هم نمیکردم روزی برسد که ایرج در این جایگاه باشد، اما این جایگاه حاصل تلاش خودشان است، زحمت بسیاری کشید تا خود را به این جایگاه رساند و الآن الگوی خوبی شده، اکنون همهکسانی که روزی به خاطر اعتیاد او را طرد میکردند، در حل مسائلشان از ایشان مشورت میگیرند. من از فرزندانم که واقعاً تخریب شدند تشکر میکنم واقعاً اذیت شدند. از خانم صبا تشکر میکنم که قبول زحمت کردند و در سفر دوم مرا در لژیونشان پذیرفتند و از آقای باغستانی که سهم بزرگی در این رهایی دارند تشکر میکنم.
تهیه گزارش: همسفر سمیرا
منبع: نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
4651