همه ما دوستان به این موضوع واقف هستیم و دقیقاً میدانیم که هرکس، هر نوع موادی را اعم از صنعتی و یا سنتی، وقتی که در روز، ماه و سالهای اول مصرف میکند، بسیار احساس شعف و سرخوشی میکند و از کار خود هم کمال افتخار را دارد که گویی او چیزی را کشف کرده است که دیگران از داشتن او بینصیب هستند و خود را تافتهای جدا بافته میداند.
خوب اکثر انسانهای که مثل من مصرفکنندگان مواد بودهاند، همه و همه شاید برای یکبار به جنگل یا باغی سرسبز رفته باشند و از بیرون به آن محیط نگاهی انداخته باشند، و دلشان در حال تپیدن برای داخل شدن به آن باغ یا جنگل باشد. اما زمانی که وارد آن محیط میشوند و قدمبهقدم به جلو پیش میروند، یعنی دقیقاً به قهر سیاه چالها پا میگذراند، بدون اینکه خود توجه ای به تباهی خویش داشته باشد و ناگهان به خود میاید و میخواهد که مسیر باغ سرسبزی را که پیموده است را بازگشت کند ولی دیگر توانی برای بازگشت این مسیر تاریک ندارد و میداند که بهتنهایی قادر به بازگشت نیست و آن زمان است که، آن فرشته زیبا که او را به داخل باغ دعوت کرده بود، چهره واقعیاش نمایان میشود، و او چیزی نیست جز یک دیو زشت سیرت و بدصورت.
جای دوری نمیخواهد بریم،: مثال روشنتر از شخص خودم،
زمانی که برای اولین بار شیشه را مصرف کردم، گویی چیزی متفاوتتر از تریاک را کشف کرده بودم که در خیلی از مکانها و زمانها کارایی بسیار وسیعی را داشت ولی با مصرف کردن همان پکهای اول و دوم و سوم، سبب تغییر در رفتار، کردار و طرز تفکر من میکرد. بالفرض شکاک شدن بسیار زیادی که نسبت به اطرافیانم پیداکرده بودم حس میکردم اگر پدر یا مادرم به من محبت میکنند حتماً برای من نقشه شومی را طراحی کردهاند که بهطوری من رو به زمین بزنند و یکجوری ضربهای را به من و زن بچهام وارد کنند.
خیلی واضحتر که عنوان کنم، به این شکل بود که تمام خوبیهای که از طرف دیگران به من میشد رو بدی و زشتی میدیدم و تمام بدیهای دیگران را یکجور خوبی به خودم تحمیل میکردم و به ضد ارزشها و کارهای ناپسندیده کاملاً حس و حال خوبی داشتم.
ولی بهجایی رسیدم که دیگر از آن باغ پر از میوه و آن فرشته زیبارو هیچ اثری بجا نمانده بود و وقتی میخواستم بازگشت کنم هم دقیقاً به این احساس و باور رسیده بودم که هیچ کاری از من ساخته نیست و کاملاً ناتوان هستم.
مرتباً پیش خودم اینجور تصور میکردم که، شیشه و پایپ را باید فقط مردهشور در غسالخانه از دهانم دربیاورد و بس و یا من رو همراه با شیشه و پایپ درون قبر گذاشته و دفن کنند و در این موضوع کوچکترین شکی نداشتم. امروز دقیقاً 9 ماه و 5 روز است که من حتی برای یکبار هم نه لب به حتی یک پک دود شیشه زده و نه حتی یکبار به چشمم هم ندیدهام و هیچ حال و احساسی هم نسبت به او ندارم، حتی خدا شاهد روزهای خوبی هم که با او داشتم هم خیلی کمتر به یاد میاورم.
در کل باید این را بگوییم که دیگر میلی به دیدن چهره زیبای آن فرشته زیبا که باطنی زشت و بدترکیب و سیرتی اهریمنی داشت ندارم. و این چیزی نیست بهجز آموزشهای کنگره 60 و مطالب بسیار بسیار وسیع و غنی آن که انسان را در جهت یافتن مسیر درست تربیت و آموزش میدهد و کاملاً پخته مینماید.
واقعاً کنگره 60 و مطالب و متون آنیک پروژه وسیع و بینهایت است موفق است و این چیزی نیست جز افتخاری بزرگ برای میهن عزیزمان ایران و ایرانی.
(یاد الله در هر جا، یاد خود از قطره به اقیانوس است)
زنباره، عجوزه را جوان میبیند
مسافر محمدرضا دوروشی
ویراستار و ثبت مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
1818