English Version
English

قلاب طلایی ذهن من

قلاب طلایی ذهن من

با پا گذاشتن در کنگره، آموزش گرفتن من نیز آغاز شد؛ باید در هر ثانیه مطلب جدیدی می‌آموختم از دستور جلسات هفتگی گرفته تا تکالیف لژیون و توجه به سخنان راهنمایم؛ خلاصه هرلحظه برای من حکم یک کلاس آموزشی کامل را داشت.

روزی که دستور جلسه که چی را برای اولین بار شنیدم بسیار متعجب شدم! که چی؟

آیا اولین بار است که این کلمه را می‌شنوم یا نه برای اولین بار  است ک این دو کلمه کوچک در کنار هم برایم معنای جدیدی پیداکرده بود؛ کلمه‌ای به‌ظاهر کوچک ولی دارای معنای بسیار ارزشمند و بزرگ...

که چی تکلیف من را با خودم روشن می‌کرد، این سؤال برای من حکم برگه عبور از دروازه‌های سفر را داشت. من باید مرتب خودم را با این سؤال ارزشمند محک می‌زدم چون ساختار ذهن انسان به این صورت عمل می‌کند.

وقتی سؤالی مطرح می‌شود ذهن مانند قلاب عمل می‌کند و در پی یافتن و صید کردن جواب آن سؤال دست به تلاش می‌زند. مثلاً وقتی ذهن من درگیر هزاران مسئله روزمره است و شما از من می‌پرسید این آدرس کجاست؟ من برای لحظه‌ای، همه درگیری‌های ذهن خود را فراموش کرده و روی جواب دادن به سؤال شما متمرکز می‌شوم؛ با دادن آدرس به شما ذهن من صید خود را انجام داده است. پس فایده سؤال پرسیدن از خود این است به مجردی که سؤالی پرسیده می‌شود مغز هر موضوعی را رها می‌کند تا به آن سؤال مطرح‌شده پاسخ دهد.

انسان‌های موفق آدم‌هایی هستند که سؤال‌های خوبی می‌پرسند زیرا با رفتن در پی جواب سؤال‌های خود راه‌هایی را به سمت موفقیت برای خود بازخواهند کرد. این سؤال ارزشمندترین ابزار من برای شروع سفر و ادامه دادن راه است. وقتی در ابتدای راه از خود بپرسم که چی که اینجا هستم؟ که چی باید از ضد ارزش‌ها به سمت ارزش‌ها سفر کنم؟ تکلیف من با خودم روشن می‌شود.

اگر باهدف و خواست واقعی قدم در کنگره گذاشته باشم برای که چی های خودپاسخی روشن و واضح خواهم داشت. اگر در پاسخ به که چی های خود سردرگم باشم و پاسخی نداشته باشم اگر لژیون هم بیایم به حال خوش نخواهم رسید، چون این بی‌هدفی و سردرگمی مانع از رسیدن به حال خوش می‌شود.دقیقاً مانند ماهیگیری که شاید با چشم، ماهی‌ها را ببیند ولی چون قلاب و ابزاری برای صید آن ندارد هیچ‌وقت لذت صید کردن را نخواهد چشید.

که چی شاید یک سؤال ساده باشد اما نیرویی عجیب دارد برای ادامه حرکت در لحظه‌هایی که سردرگمی و یاس و ناامیدی مرا از ادامه راه بازمی‌دارد. با تکرار این پرسش ارزشمند تلنگری به خودم می‌زنم و با یادآوری هدفم پرتوان‌تر به راهم ادامه می‌دهم.ا گر قلاب ارزشمند که چی در ذهن من نباشد سردرگم خواهد شد و ادامه راه برایم دشوارتر خواهد شد. پس هر مرحله از سفرم را و هرلحظه از زیستنم را با قلاب طلایی که چی محک خواهم زد و هرگاه صید این قلاب، جواب‌هایی روشن و واضح باشد من در مسیر درست حرکت خواهم  کرد و رسیدن به هدف برایم سهل خواهد بود.

این سؤال ارزشمندترین سؤال زندگی من شده است و این قلاب طلایی، دوست‌داشتنی‌ترین ابزار من برای رسیدن به هدفم است. راز پایدار ماندن درراه درست و مسیر صحیح سفر، تکرار  است؛ تکرار که چی های ارزشمند و یافتن پاسخ‌های طلایی.

نویسنده:همسفر مونا

نگارنده:همسفر مرضیه

منبع:همسفران نمایندگی قم

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .