بسم الله الرحمن الرحیم
این جلسه دهمین جلسه از دوره پنجاه و هفتم سری کارگاههای آموزش جهانبینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم با دستور جلسه که چی؟ به نگهبانی و استادی آقای مهندس دژاکام و دبیری همسفر سمانه در تاریخ چهارشنبه 94/02/29 رأس ساعت 13 آغاز به کار نمود.
امروز 29 اردیبهشت و ساعت 1 و ده دقیقه بعدازظهر است.
دستور جلسه ما که چی است.
چون دستورجلساتی که در کنگره 60 مطرح و پیش بینی شده است و حتی وادی ها و تمام تئوری ها و پروتکل ها، بر مبنای نیاز به وجود آمده است. بر مبنای یکسری عملیات که ما یکسری نتایج را به دست بیاوریم.
اینطور در نظر بگیرید، ما یک حفره چاه در وسط زمین داریم، و می خواهیم افراد زیادی را از چاه در بیاوریم. بنابراین برای خارج کردن آن ها احتیاج به تعدادی طناب داریم.
این چاه، چاه اعتیاد، ظلمت، افسردگی، پرخاشگری است. در تمام قسمت ها ما احتیاج به ابزار داریم. بنابراین این ها تحت عنوان سی دی، آموزش، دستورجلسات، پروتکل مطرح می شود، که ما وقتی می خواهیم این طناب را بیاندازیم، ما از چاه کسی را بیرون نمی آوریم، ما طناب را می اندازیم. اگر مایل بود طناب را می گیرد و بعد ما شخص را از چاه بیرون می آوریم.
پس شرط اول این است که شخص بخواهد از درون چاه اعتیاد بیرون بیاید. البته اوایل آگاهی و اطلاعات لازم را ندارد و بارها اقدام به خروج از چاه کرده است و نتوانسته است، پس اوایل این کار مقداری سخت است. ولی بعد از مدتی میتواند بفهمد که بیرون آمدن از این چاه امکانپذیر است.
گام اول این است که شخص اول خودش بخواهد و طناب را بگیرد. وقتی شخص طناب را نمیگیرد و یا رها میکند، ما هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم.
ولی درایت کنگره 60 این بوده است که یک نفر یک طناب را نیندازد، بلکه 50 نفر یک طناب را میاندازند و میخواهند یک نفر را بیرون بکشند. راهنما، مرزبان، ایجنت، من، هم لژیونیها، رشتههای ورزشی و ... . صدها نفر کار میکنند تا یک نفر از چاه بیرون بیاید.
تمام دروس ما فقط روی این است که ما چگونه این کار را بهتر انجام بدهیم و چگونه این اطلاعات را به افراد بدهیم که طناب را وسط راه رها نکنند و این پافشاری ما روی آموزش به خاطر همین است، که افراد آموزش ببینند و طناب را رها نکنند.
محور کلیدی ما سیدیهای آموزشی ماست که در سرتاسر کشور پخش میشود. ما به تجربه دریافتهایم که اگر افراد راهنماها سیدیها و متون آموزشی کنگره را کار نکنند، شاگردان خوبی به رهایی نمیرسانند و اگر به درمان هم برسند، حالشان بسیار خراب است.
من شنیدم که در سمنان یک لژیون اصلاً سی دی آموزشی کار نمیکند، بلافاصله گفتم که لژیونش را ببندند و یک ماه دیگر لژیونش را جمع کنند.
ما افراد را به راهنماها میدهیم که اینها را مرغزار و چراگاه ببرند تا این افراد خوب بشوند. اگر یک راهنما از این قانون عدول کند و بگوید من نمیخواهم شاگردانم سی دی کار کنند، جلوی کارش را می گیریم، چرا که اصلاً این شاگردان متعلق به تو نیستند!
برای همین دستور جلسات مختلفی مطرح میشود، یکی از این دستور جلسات «که چی» است. بطور مثال؛ شخص می گوید من هروئین تزریق میکنم، حالا برای چی هروئین را ترک کنم؟ باید جواب منطقی به این سؤال بدهد که چرا و برای چی این کار را میخواهد انجام دهد.
باید پاسخ سؤال را بدهد، که چرا مواد مخدر مصرف نمیکنم؟ چرا باید مواد مخدر مصرف کنم؟ آیا به این تفکر میرسد که اگر مواد مخدر را مصرف نکند منافعش بیشتر است یا اگر مصرف کند؟
حتی در مسائل روزمره هم این که چی مطرح میشود. میگوید من این رشوه را نگیرم، که چی؟
باید به یک مرحله عقلائی برسد که بله درست است که من این رشوه را نمیگیرم، ولی این رشوه چه عواقبی برای من خواهد داشت.
مثلاً مسئول دارائی، وقتی پولی بگیرد و 50 میلیون دارائی را به 5 میلیون تبدیل کند، این شخص حق یک ملت را لگدمال کرده است. این پولی که باید مالیات گرفته شود و تبدیل به مدرسه و بیمارستان و خیلی کارها شود، از بین میرود. این شخص باید این را تشخیص بدهد. بله گرفتن این پول منافعی دارد، ولی آنطرف قضیه چطور؟
اکثراً میگویند چون همه میگیرند، من هم باید بگیرم و این حرف بسیار غلطی است.
ما باید پاسخ داشته باشیم. مثلاً ما راهنما میشویم، که چی؟ در کسوت راهنمایی یک آموزشی خیلی خوبی دریافت میشود.
ما حتی همکاری کلینیکهایی را که با کنگره کار میکنند، به چهار سال کاهش میدهیم.
این کلینیکها، آموزشهای لازم را از کنگره میگیرند و سپس خودشان راه را ادامه میدهند.
که چی من راهنما میشوم؟ برای اینکه من به دیگران خدمت کنم، که حال خودم خوب شود، اطلاعات خودم زیاد شود. چون وقتی شما راهنما هستید، تمام شاگردانتان کلی مشکلات را برای شما مطرح میکنند و شما باید به تمام آنها راهحل ارائه بدهید و این باعث بالا رفتن اطلاعات و آگاهی شخص میشود.
شخص راهنما به یک مرحله بیداری و هوشیاری میرسد و در درمان خودش مستحکم و قویتر میشود و اصلاً فکر مصرف مواد مخدر را هم نمیکند.
من امروز میگویم که اگر یک چوب آوردیم و یک شال گردنش انداختیم و گفتیم این ایجنت، مرزبان و راهنما است، باید همه به آن احترام بگذاریم. که چی به آن احترام بگذاریم؟ برای اینکه بقاء ماست. اگر در بقاء کنگره 60 ادب، احترام و نزاکت و سلسله مراتب نباشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
یک طایفه شما و ما، حریف یک معتاد نمیشوند. چون شخص معتاد یک طایفه، شهر و محل را به هم میریزد. ما میخواهیم این موضوع را نظاممند کنیم، که این افراد در یک ساختمان جمع شوند. اگر این افراد را کنترل نکنیم، هزار اتفاق میافتد.
که چی این نظم را برقرار کردیم؟ برای اینکه این بقاء ماست. اگر این بقاء نباشد، ما هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم.
ما باید به تمام جایگاهها احترام بگذاریم. ما به افراد کاری نداریم، وقتی یک نفر ایجنت است، وظیفهداریم به او احترام بگذاریم، چون فردا خودمان ایجنت میشویم.
باید به جایگاه مرزبانی، کمک راهنمایی و راهنمایی، ایجنتی باید کاملاً احترام بگذاریم. که چی؟ به خاطر اینکه تولید داشته باشیم. ما تمام انرژیمان را جمع کردهایم که چهار نفر را به رهایی برسانیم. اگر این احترام و ادب برقرار نباشد، دائماً باهم جنگودعوا میکنیم و یک نفر به رهایی نمیرسد. آخرسر هم تمام کسانی که به رهایی میرسند، برگشت میخورند. بنابراین ما باید پاسخ این که چی ها را بدهیم.
برای هر کاری باید پاسخ که چی ها را بدهیم. من نماز میخوانم، که چی نماز میخوانم؟
برای اینکه ذکر نام خداوند باعث میشود نیروهای منفی از انسان دور شود، باعث میشود من سحرخیز، وقتشناس، راستگو، صادق و ... باشم.
امروز هم باید بدانیم که چی اینجا هستیم و دیگر مواد مصرف نمی کنیم؟
من زمانی که مواد مصرف میکردم، به خاطر این بود که حالم خوب شود. من درگذشته چندین بار ترک کردم، سه ماه، 9 ماه، یک هفته و ده روز برگشت خوردم و هر موقع ترک میکردم میبینم حالم خراب شد.
برای چه یک مصرفکننده، بعد از ترک به مواد بازمیگردد؟ شخص کلی سختی میکشد و به کمپ میرود، بعد از دو ماه مواد میزند، برای چی میزند؟ همه میگویند غیرت ندارد، مرض دارد. ولی این به دلیل این است که حالش خراب است.
من وقتی مواد میزدم، حالم خوب بود، ولی وقتی ترک میکردم، حالم خراب ترمی شد.
لااقل وقتی مواد مصرف میکردم، میتوانستم پولهای جیبم را بشمرم. ولی وقتی مواد مصرف نمیکردم قادر به هیچ کاری نبودم.
بعد میگفتم، وقتی مصرف نمیکنم، حالم خراب میشود، پس بهتر است که بروم و مواد مصرف کنم.
الآن که اینجا هستم، بعد از 17، 18 سال حالم خوب است. چون درست و طبق متد دی اس تی به درمان رسیدهام. ولی اگر مثل گذشته بود، حتماً میرفتم و مواد میزدم. چون من مواد میزدم که حالم خوب شود، حالا اگر مواد هم نمیزنم، باید حالم خوب باشد، وگرنه معامله را باختهام.
یکی به من میگفت، اگر شرایطش پیش بیاید، مواد میزنی، در جواب گفتم: اگر یکطرف طناب دار بگذارند و یک طرف مواد و بگویند مواد مصرف کن، طناب دار را به گردنم میاندازم.
چون تمام تخریبهای مواد را دیدهام و تمام بدبختیها سرم آمده است.
یک سرباز خیلی احترام دارد، ولی اینکه این سرباز به من بگوید: بند کفشت را در بیار، کمربندت را در بیار، ناسزا به من بگوید، خوب این جایگاه من نیست.
الآن جایگاه من با فرماندهان نیروی انتظامی است. آنها به من احترام میگذارند و من به آنها احترام میگذارم.
که چی من باید مصرف کنم؟ مواد مصرف کنم که دوباره به گذشته و ته صف برگردم.
ما در تمام سطوح باید پاسخهای مناسبی داشته باشیم.
یک نکته ظریف:
هر وقت هر کاری خواستید انجام بدهید، ذهنتان میگوید، که چی؟ هر انسانی دو مشاور دارد. یک مشاور سمت چپ و یک مشاور سمت راست. مشاور سمت راست شما را بهخوبی و نیکی و درستی و صداقت دعوت میکند. سمت چپی شما را به تباهی و نیستی دعوت میکند. شما باید حرفهای یکی از اینها را گوش کنید. حالا هر کاری که میخواهید بکنید، این مشاوران به شما میگویند که این کار را انجام بدهید یا ندهید. باید به این قضیه مسلط باشید که حرف کدامیک را گوش کنید.
هر وقت یک سؤالی مطرح کردید که چی؟ و یکی گفت ولش کن، حوصله ندارم، دلت خوش است و مهم نیست، بدانید که در آفساید و مسیر اشتباه هستید. چون انسان این سؤال را از خودش میکند، مشاور سمت چپی میگوید: ولش کن، اعصابم را خرد نکن، بزار راحت باشم، آن موقع بدانید که اشتباه میروید. یعنی بجای اینکه پاسخ درست به شما بدهد، با گفتن ولش کن، دم غنیمت است، شما را به بیراهه هدایت میکند.
درس میخواهیم بخوانیم، نخواهیم، که چی؟
تشکیل خانواده بدهیم یا ندهیم، که چی؟
میخواهم جلوی مرزبان و ایجنت بایستم، که چی؟
این مطالب در سی دی هست و شما هم صدها و هزاران سؤال میتوانید پیدا کنید که پاسخ که چی را به شما بدهد.
انسان هرلحظه با این سؤال که چی مواجه میشود و باید پاسخ آن را بدهد.
ما دستور جلسات واضح و روشن و پوستکنده، قرار دادیم.
چند نکته؛
روزهای جلسه را تصمیم گرفتیم، حتیالامکان روزهای یکشنبه، سهشنبه و پنجشنبه باشد. یعنی در سراسر کشور جلسات در این سه روز برگزار شود.
جلسه گروه خانواده باید حتیالامکان دوشنبهها باشد. البته شعبه آکادمی وضعیتش فرق میکند. چون آکادمی چند گروه اضافه دارد. مثلاً گروه آقایان همسفر، خانمهای مسافر داریم که در شعب دیگر نداریم.
بعضی افراد ممکن است در چند جلسه شرکت کنند و سیستم به هم میریزد.
مسئله بعد؛ ما در کنگره وجه دستی نباید بگیریم، ما دستگاه پوز گرفتیم که حتیالامکان پولی رد و بدل نشود. شعب وجههای دستی را سریعاً به بانک ببرند و بهحساب واریز کنند.
برای همین سبدهای خزانه به بانک ریخته میشود و شعب برای تنخواه خودشان چک میگیرند.
ماه مبارک رمضان؛
از هم اکنون ما باید درصدد ماه مبارک رمضان باشیم. هرسال یکسری کارها را خود من انجام میدادم، امسال این قضیه را در سایر شعب به شورای تشکیلشده از اسیستانت و ایجنت واگذار کردیم.
هر شعبهای خودشان قبض بگیرند و بنویسند و در پایان ماه مبارک رمضان مدارک را به آکادمی تحویل دهند.
این پول باید جمع شود. پارسال پولی که اضافه آمد، قرار شد که وسایل و ظروف لازم را تهیه کنند و مابقی را بهحساب لژیون مالی و زمین شعبه خودشان واریز کنند.
بنابراین اگر یک نفر بیاید و بگوید، مهندس من در ماه مبارک رمضان، غذاهای خوبی دادم و پذیرایی کردم، میگویم چقدر اضافه آوردی؟ اگر گفت هیچی، عصبانی میشوم. باید حتماً مبالغی را اضافه بیاورد. باید برنامهریزی کنند. باید بهترین غذا را بدهید، برنج درجهیک، بهترین روغن و گوشت استفاده شود. وقتی میخواهید در راه ائمه اطهار نذری بدهید، باید نذر شما بهترین مواد غذائی باشد. بهترین زعفران، لپه، لوبیا و همهچیز در حد عالی و اعلاء باشد.
اگر ظرف و دیگ میخواهید، قرضی نگیرید، از هزینههای جمع شده، تهیه کنید.
شعب میتوانند برنامهریزی خودشان را از فردا انجام بدهند. ایجنت قبض را بگیرد و به اشخاص بدهد، تا گزارش کامل و جامعی ارائه دهند.
امروز روز تجلیل از دیده بان محترم آقای مهدی سهیلی است.
وقتی یک نفر از کنگره 60 بعد از اتمام زمان کارش میرود، از کنگره 60 بیرون نشده است، میتواند ایجنت، مرزبان، مشاور تازه واردین باشد و در خیلی قسمتها میتواند کار کند.
آقای خان از دیدهبانی کنار رفت، چون ما باید کسان دیگری را معرفی کنیم.
امروز ما تجلیلی از آقای مهدی سهیلی داریم. ایشان داوطلبانه خودشان آمدند و جایشان را به افراد جدیدتر دادند.
این تغییرات برای همه است، حتی خود من همدورهام چهارساله است و میتوانم یک دوره تمدید کنم. نگهبان کنگره عوض میشود، البته بنیان کنگره تغییر نمیکند. همه در چرخش هستند.
از آقای مهدی سهیلی و سایر دیدهبانان خواهش میکنیم، تشریف بیاورند.
آقای مجید سلامی؛
من خدمت آقای سهیلی خسته نباشید و خدا قوت میگویم. ایشان از افرادی بودند که قبل از اینکه به جایگاه دیدهبانی برسند، همین خدمت را انجام میدادند. درجاهای مختلف فعالیت داشتند و الآن شاهد نتایج کارهای ایشان هستیم. برای ایشان آرزوی موفقیت روزافزون میکنم.
آقای محسن خان؛
من حضور آقای سهیلی را اینطرف دیدهبانی تبریک میگویم، جایگاه بسیار خوبی است، من راضی هستم و امیدوارم ایشان هم تشریف بیاورند و خدمتشان باشیم و بازهم بتوانند در کنگره خدمت کنند.
آقای سعید؛
من هم خدمت جناب سهیلی خدا قوت میگویم، زحمات بسیار زیادی در قسمت ورزشی و سایر قسمتها انجام دادند، به ایشان خدا قوت میگویم.
خانم آنی؛
از آقای سهیلی که از اولین دیدهبانان بودند، تشکر میکنم و آرزوی موفقیت برایشان میکنم، ایشان کنار ما هستند و امیدوارم همیشه سالم باشند تا ما در خدمتشان باشیم.
آقای علی خدامی؛
هر اتفاقی که در کنگره میافتد، میتوانیم استناد کنیم به آموزشهای کنگره 60، امروز هم استناد میکنیم به وادی سیزدهم، پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. امیدوارم شاهد خدمات بیشتری از ایشان باشیم.
آقای احمد حکیمی؛
به مهدی عزیز خدا قوت میگویم، امیدوارم خدماتی که انجام دادند، کما فی الساق منشأ خیر باشند. اگر کس نمیداند، خداوند میداند و بس. ایشان در ورزش کنگره و کارگروه خدمات ارزندهای را انجام دادند. امیدوارم حضورشان باعث دلگرمی ما باشد.
آقای امین دژاکام؛
به آقای سهیلی تبریک میگویم، کارهای بسیار زیادی برای ورزش کنگره انجام دادند، روحیه جنگنده و پرتوانی داشتند و بسیار مفید بودند. امیدوارم همچنان در خدمتشان باشیم و در زندگی شاد و پرتوان باشند.
آقای رضا ترابخانی؛
خدمت آقای سهیلی خدا قوت عرض میکنم، امیدوارم که خدمتشان قبول باشد. پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
آقای اشکذری؛
من هم این آغاز جدید را به ایشان تبریک میگویم، زحمات آقای سهیلی در قسمت ورزش بر هیچکس پوشیده نیست، شاید ورزش کنگره به یک نحوی مرهون فعالیتهای ایشان باشد.
آقای سعید نمکی؛
من هم خدمت آقای مهدی عزیز، خدا قوت عرض میکنم، همیشه این عزیزان را همچون یک ستون برای خودم مدنظر داشتهام، هرقدر این ستونها محکمتر باشند، امنیت برای ما برقرارتر خواهد بود. امیدوارم در ادامه راه موفق باشند.
مهندس دژاکام؛
همانطور که گفتم این قضیه مثل دو امدادی است. همه ما میدانیم که در قسمت ورزش کنگره 60، یکی از پایههای اصلی آقای سهیلی بود، ورزشی که امروز به اینجا رسید، بهواسطه تلاشهای آقای سهیلی بود. ایشان همیشه بهعنوان یکی از بنیانهای ورزشی کنگره 60 مطرح خواهند بود.
آقای مهدی سهیلی؛
از چی بگم؟ از عشق بگویم؟ این وادی چهاردهم من را اسیر کرد و سالیان سال هم در کنگره اسیر خواهم بود. اسارت چیز خوبی نیست. ولی اسارتی که عشق در آن باشد، ایده آل است. مثل وادی چهاردهم،
از عشق چه بگویم، مانند گداختههایی است که با پای برهنه روی آتش راه میرویم، آیا این آتش تبدیل به گلبرگهایی نمیشود که علاوه بر اینکه پای من را نسوزاند، دل من را گشایش کرد.
چهارده سال پیش وارد کنگره شدم، کسی که همدوره من بود، بعد از 3 سال فوت کردند، ولی من ماندگار شدم. تقدیر از پیش تعیینشده است، من بایستی وارد کنگره میشدم و بایستی درمان میشدم.
طبق دستور جلسه هفته پیش، من سرهنگ سهیلی، مانند درخت پوسیدهای بودم که نه زندگی داشتم و نه چیز دیگری. ولی اینجا آمدم و آموزش دیدم. باید دست آقای مهندس را ببوسم، چون مرا احیاء نمود. همانطور که الآن 35 هزار نفر در کنگره به سفر دوم میپردازند.
پس بنابراین من احیاء شدم و بایستی خدمت کنم. من آسوده بگویم، درست است که کنگره رایگان است، ولی من نباید آدم بیهودهای باشم و خوشگذران. باید تاوان و زکات آن را پس بدهم. فعلاً شده 14 سال، ممکن است که این زکات و تاوان تا 40 سال دیگر هم طول بکشد.
چون فرد مصرفکننده، یکبار سکته میکند و بار دوم سکته نمیکند. من سال 86 در قسمت ورزش کنگره سکته کردم و مجدداً شروع کردم. من از ستوانی افسر ورزش بودم، کارم ورزش و تربیتبدنی بود، با کمک آقای مهندس و کنگره دیدهبانان کمک کردیم، کار گروهی بود.
مجدداً 4 سالی است که رگهای قلبم مسدود شده و به نظر آقای مهندس این اتفاق افتاد. این احیاء شدن است، من مجدداً احیاء شدن است، غدهای در پشت سرم به وجود آمد، خدمت آقای مهندس آمدم، ایشان به من سفر ایکس دادند و بعد از یک ماه حفرهای باز شد و یک هفته خون و چرک میآمد، بستری شدم، سفرم 21 ماه طول کشید. علاوه بر اینکه این بهبودی حاصل شد، 3 رگ فرعیام باز شد و 1 رگ اصلی مرا ساپورت میکند.
به هیچ عنوان از مرگ هراس نداریم، چون در بعد بازهم کنگرهای خواهد بود و آقای مهندس هم بنیان آن هستند.
امکان دارد که در این سالهای آخر دیدهبانی من، کاستیهای بوده باشد، از آقای مهندس و سلامی تشکر میکنم، از آقای خدامی تشکر میکنم که مرا راهنمایی کردند.
جا دارد که دست آقای مهندس را ببوسم و معذرتخواهی کنم از کاستیهایی که داشتم.
آقای مهندس؛
شما هیچ کاستی نداشتهاید. من لوح تقدیری را تقدیم آقای کلونل میکنم. خواهش میکنم آقای سلامی متن لوح را قرائت کنند.
لوح سپاس
اگر هیچکس نداند، خداوند و رنج دست میداند.
برای هر یک از ما قدمی تازه، یعنی آموختن در روشنایی درج است ...
جناب آقای مهدی سهیلی
همیشه از بودن در کنار شما لذت بردیم و امیدوارم در ادامه هم اینگونه باشد.
بدینوسیله از خدمات ارزنده شما در جایگاه دیدهبانی، صمیمانه سپاسگزاری میگردد.
با احترام
مهندس حسین دژاکام ـ اردیبهشتماه 1395
هر مسافری که به مقصد میرسد، مسافر دیگری سفرش را آغاز میکند. ما جلسات متعددی در کنگره دیده بانان داشتیم، وقتی میخواهیم شخصی را بهعنوان دیدهبان معرفی کنیم، ساعتها بحث میشود و همه موارد مورد بررسی قرار میگیرد، اخلاقیات هم مورد بررسی قرار میگیرد، تا یک نفر به دیدهبانی معرفی شود.
در مرحله قبل آقای سعید نمکی مطرح شد، بعد از همفکریهای انجامشده، آقای محمد صداقت بهعنوان دیدهبان معرفی شدند.
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر؛
تشکر میکنم از بنیان کنگره 60، جناب آقای مهندس دژاکام، از شورای دیدهبانی به خاطر اطمینانی که به این بنده حقیر کردند، تشکر میکنم و امیدوارم پاسخگو باشم و بتوانم در این جایگاه هم خدمت کنم.
من خدمتگزار اعضای کنگره 60 هستم، در هر جایگاهی که هستم.
مهندس؛
محمد صداقت، خدمات شایستهای را ارائه داده است، در جایگاههای مختلف خدمت کرد. در کنگره اینطور نیست که جایگاهها را محکم بچسبیم. باید نیروهای جوان با شجاعت بیشتری جایگزین شوند. الآن که ما اینجا هستیم، هیچکس نمیداند که دیدهبان بعدی چه کسی خواهد بود.
نام فایل |
تاریخ |
مدت زمان |
حجم (MB) |
لینک |
فایل صوتی سخنان مهندس |
95/02/29 |
01:00:10 |
20.6 |
دانلود |
فایل صوتی رهایی ها |
95/02/29 |
02:03:42 |
42.4 |
دانلود |
نگارنده: مسافر احمد شریفیان
منبع: کنگره 60
عکاس: مسافر سیروس
-
منبع:
کنگره 60
- چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395
- تعداد بازدید از این مطلب :
9591