جلسه سوم از دور اول کارگاه های آموزش عمومی کنگره 60 نمایندگی قزوین در تاریخ دوشنبه 94/09/02 با دستور جلسه " هفته همسفر( جشن همسفر) " با استادی خانم افشار، نگهبانی خانم محدثه و دبیری خانم فرزانه راس ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
استاد صحبتهای خود را اینچنین آغاز کردند که: خیلی خوشحالم امروز این توفیق رو داشتم که در این جایگاه خدمت کنم. این روز خیلی قشنگ رو به همه همسفران تبریک میگم بهخصوص به اولین همسفر کنگره 60 خانم آنی، استاد امین و خانواده آقای دژاکام صمیمانه تبریک میگم.
دستور جلسه امروز نقش همسفر است و در ابتدا میخواهیم ببینیم همسفر یعنی چه؟ تکتک ما که روی این صندلیها نشستهایم میدانیم نقش همسفر و هدفمان چیست اما همسفر در کنگره یک تعریف خاص دیگر هم دارد.همسفر کسی است که سابقه اعتیاد ندارد و در جهت تعالی اهداف کنگره فعالیت میکند. همسفر کسی است که سالهای سال در کنار یک مصرفکننده زندگی کرده و تمام تخریبهایی که یک مصرفکننده داشته با گوشت و پوستواستخوانش لمس کرده. همسفر کسی هست که تمام سختیها و بالا و پایین زندگی رو بهخوبی لمس کرده. باغم مسافرش غمگین شده و با شادیاش شاد شده. همسفر کسی هست که کاملاً میداند درد اعتیاد چیست. حالا این همسفر در کنگره بهعنوان یک همسفر معنی میشود، ممکن است در خانه جایگاه دیگری داشته باشد، ممکن است یک همسر باشد، ممکن است یک فرزند باشد، ممکن است پدر باشد، ممکن است مادر باشد اما بهخوبی میداند که برای چه به کنگره میآید. به هر دری زده برای درمان اعتیاد، سالها جاهای مختلف مراجعه کرده، هر راهی را رفته ولی نتوانسته جواب بگیرد والان آخرین دری که زده درِ کنگره بوده. درِ کنگره به روی همه باز است. من خیلی خداروشکر میکنم که در کنار یک مصرفکننده قرار گرفتم، سختیهای زیادی رو تحمل کردم ولی عاقبت توانستم نور رو پیدا کنم، توانستم جایی رو پیدا کنم تا خودم از ضد ارزشهایی که درون خودم بود تا حدودی رها شوم.
سفر یک مشخصههایی هم دارد، فقط این نیست که من بهعنوان یک همسفر به کنگره بیایم و بروم و بگویم همسفر یک مسافر هستم. من بهعنوان یک همسفر باید پارامترها و مشخصههایی داشته باشم، باید یکچیزهایی رو رعایت کنم. اگر منِ همسفر قبول کردم که مسافرم بیمار است پس باید قبول کنم که بهعنوان یک پرستار در کنارش باشم، مهربانانه از این بیمار پرستاری کنم نه باخشم و نفرت و کینه. سرزنشش نکنم و اگر میخواهم در کنارش باشم، قبول کردم که در کنار این شخص باشم باید راهش را یاد بگیرم چون قبلاً" بلد نبودم، اگر بلد بودم چندین سال در سیاهی و تاریکیهای اعتیاد سردرگم نمیشدم. پس راهش را بلد نبودم و اول باید آموزش بگیرم، برای اینکه آموزش بگیرم راهنماها هستند ، منابع زیادی در کنگره هست تا منِ همسفر بتوانم استفاده کنم و یاد بگیرم که چطور همسفر خوبی باشم، چطور یک بال پرواز خوبی باشم برای مسافرم. دوم باید صبور باشم. مشخصه دیگر یک همسفر این است که عجله نکند. ماسالهای سال در اعتیاد درگیر بودیم و هیچ عجلهای نداشتیم، بهراحتی چندین سال را پشت سر گذاشتیم ولی وقتیکه وارد کنگره میشویم 11 ماه به نظرمان زیاد میآید و بیصبری میکنیم اما یکی از مشخصههای یک همسفر خوب این است که صبور باشد، کفش آهنی به پا کند، بیاید و آموزش بگیرد و آموزشها را کاربردی کند. با کاربردی کردن آموزشها هست که میتوانم یک همسفر خوبی باشم. سومین مشخصه یک همسفر خوب این است که تسلیم باشم، تسلیم محض باشم. آندانشی که قبلاً داشتم همه را پشت درهای کنگره بگذارم و وارد شوم، هر مقام و منصبی بیرون از کنگرهدارم پشت درهای کنگره بگذارم و فکر نکنم که خیلی میدانم. اگر هم خیلی میدانم حداقل در مورد درمان اعتیاد هیچچیز نمیدانم، تا این موضوع را نپذیرم با سر خودم جلو میروم، بادانش خودم جلو میروم. سالها بادانش خودم جلو رفتم اما نتوانستم کاری از پیش ببرم.
و مسئله دیگر این است که به خاطر خودمان بیاییم. منِ همسفر فقط به خاطر خودم بیایم و اصلاً نگویم که به خاطر مسافرم میآیم. بله، در ابتدا به خاطر مسافرم آمدم ولی من وقتی وارد کنگره شدم و مدتی گذشت متوجه شدم که حال من خیلی خرابتر از حال مسافرم هست. اگر مشکل مسافرم این است که فقط اعتیاد دارد من واقعاً خیلی مشکلات و گرههای دیگر دارم که باید سعی کنم آنها را بشناسم و دانهدانه بازکنم، به خاطر خودم بیایم و دست از لج بازی و اینکه بخواهم دوربینم رو روی مسافرم بگیرم بردارم و دوربینم رو روی خودم بچرخانم برای شناخت خودم، صبور باشم و عجله نکنم، به جایگاهی که دارم احترام بگذارم و جایگاهم رو بپذیرم. بدانم که چه جایگاه بلند و رفیعی در کنگرهدارم. فقط آمدن و رفتن نیست. یک همسفر خوب همسفری نیست که سی دی هارا خوب بنویسد و خوب توضیح دهد، بلکه باید مشخصههای دیگری هم داشته باشد باید اول بداند که خودش چه مشکلی دارد، اگرچندید سال در کنار مسافرش زندگی کرده خودش هم تخریب دارد. اگر میخواهم مسافرم تغییر کند و میبینم که چند ماه میآید و هیچ تغییری نکرده باید اول ببینم که خودم چقدر تغییر کردم، باید بدانم که اگر میخواهم ایشان تغییر کند نیاز به فرایند زمان است و باید به او زمان بدهم. هم به خودم فرصت بدهم و هم به مسافرم. تغییر کردن بهراحتی نیست. وقتیکه انسان واقعاً تغییر میکند یک جهشی در زندگیاش رخ میدهد و آنوقت است که متوجه میشود خودش چقدر تغییر کرده.
در خاتمه از همه شما ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید و خیلی خدا را شکر میکنم که در این جایگاه قرار گرفتم، راه کنگره برای من باز شد و تنها توصیهای که میتوانم به مسافران بکنم این است که همسفران همه سختیهای زندگی رو تحمل کردند و پا بهپای شما بودند والان در کنگره حضور پیدا کردند که به شما انگیزه بدهند و شما راحتتر و بهتر بتوانید سفر کنید، تنها کاری که یک مسافر میتواند بهعنوان بهترین هدیه انجام دهد این است که خوب سفر کند و انشاء الله به رهایی برسد.
- تعداد بازدید از این مطلب :
3779