English Version
English

لحظات از دست رفته

لحظات از دست رفته
 

سلام دوستان علی هستم یک مسافر ...

در حال حاضر که این مطلب را می‌نویسم 35 سال دارم .

من از بچگی مثل همه بچه‌ها حسرت خیلی چیزها را می‌خوردم که مثلاً این‌رو داشته باشم یا او نو داشته باشم تا اینکه در سن نوجوانی شروع به کارکردم و این‌قدر تلاش می‌کردم که به هر چیز می‌خواستم می‌رسیدم .آن‌قدر مغرور شده بودم که فکر می‌کردم به دست آوردن هر چیزی برام ممکنه

تا اینکه در سن 19 تا 25 سالگی با یک سری مشکلات که برام پیش او مده بود ازجمله طلاق و فکر و خیال و خیلی چیزهای دیگر با تعارف یکی از دوستانم که نمی‌دانم نیت خیر داشت یا بد اولین بار به مواد لب زدم چه شب خوبی بود انگار تمام دنیا مال من بود سبک شده بودم دیگر به چیزی فکر نمی‌کردم فردای آن روز فقط خوابیدم آخ که چه حال خوبی بود دوباره بعد از یک هفته همان حال قبلی به سراغم آمد و چون تجربه خوبی از مواد داشتم دوباره همین کار را تکرار کردم .آنقدر اون کار را تو یک سال تکرار کردم که وقتی به خودم اومدم اگر یک روز مواد رو نزنم حالم بد میشه و افسردگی بدی می‌گیرم غافل از اینکه اون حالت خماری بود.

این نشستن‌ها باعث شد تمام مالم را از دست بدهم و حتی قیافه و سلامتی خودم را به هم بریزم و از همه مهم‌تر بدترین ظلم‌ها رو در حق زن و بچه و پدر و مادرم کردم.اگر یکی به من می‌گفت معتاد می‌خواستم سرشو بکنم بعد که تو خلوت خودم می‌روم می‌گفتم:خوب بدبخت راست گفت فلانی ، خوب معتادی دیگه.وقتی این حرف‌ها رو می‌شنیدم می‌فهمیدم که دیگر همه به یک‌چشم دیگر نگاهم می‌کنند اونوقت بیشتر از خودم متنفر می‌شدم .دیگر این اواخر جوری شده بود که هر جا برای کاری می‌رفتم می‌گفتن چیزی مصرف می‌کنی؟

یک روزی که تو همین فکرها بوم یادم افتاد یکی از رفیقانم تقریباً 7 ماه پیش به من  گفته بود یکجایی می‌رود بری ترک و خیلی خوشحال بود خیلی اصرار کرد که تو هم بیا ولی من اون روزبه حرفش گوش نکردم و حتی مسخرش کردم گفتم این‌همه ترک کردیم باز شروع کردیم دیگر ترک ما مال اون دنیاست . سریع گوشی رو برداشتم وبهش زنگ زدم و گفتم یاد ته یک روزی گفتی بیا بریم برای ترک ؟

گفت آره .منم گفتم الآن دوست دارم بیام دیگه بریدم دوست دارم ترک کنم ولی نمیخوام مثل همیشه که ترک می‌کردم اذیت بشم .گفت خیالت راحت بهت قول می دم حالتیم نشه چطوری ترک کردی .یک روز یکشنبه ساعت 5 اومد دنبالم و منو به کنگره 60 برد الان چند وقتی هست که میرم به کنگره 60 خداییش عجب جایی هست . تازه می‌فهمم که چقدر از زنگیم عقب افتادم و چقدر اطرافیانم را اذیت کردم .

با آموزش‌هایی که به من میدن احساس می‌کنم دارم راه خود مو پیدا می‌کنم.شاید بعضی‌ها مشکل مالی نداشته باشند و هنوز سرحال باشند ولی بدونند اولین چیزی که خیلی راحت از دستش می‌دهند اون وقت و زمانی هست که داره بی‌جهت از عمرشان کم می کنه.من حساب کردم وقتی‌که برای مصرف مواد گذاشتم اگر برای هر کار دیگر ای می‌گذاشتم الآن تو اون کار استاد شده بودم.

الآن یک مدت هست که سفر مو شروع کردم به امید خدا بتونم به مقصد برسم و حداقل بقیه عمر مو تو روشنایی زندگی کنم .

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من

 

بااحترام:

مسافر سفر اول علی علیزاده

نمایندگی سمنان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .