English Version
English

دستان پر مهر

دستان پر مهر

پاسی از شب گذشته است، احساس می‌کنم بدون نوشتن این مطلب که نمی‌دانم از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم، خوابم نمی‌برد. امروز پیام تجلیل و قدردانی را روی صفحه سایت دید. تجلیل و قدردانی از خدمت کردن در کنگره 60، از کی؟ از من؟ من کجا بودم، از من چی بجا مانده بود؟ خدای من، اگر کنگره نبود، منی از من بجا مانده بود؟ الآن کجا بودم؟ خانه و کاشانه‌ای از من و مسافرم، همسر و فرزندم، بجا مانده بود؟

خدایا تو خود می‌دانی، تو قادر مطلق، تو خواستی دعای من مادر را اجابت کنی و راه کنگره را پیش رویمان گذاشتی، شکر و سپاس آفریدگارم از محبتی که در حقمان کردی. یکی از شاهکارهای تیم درمانی کنگره 60، کمک افراد درمان شده به افراد بیمار و خانواده آن‌هاست من همسفر دو مسافرم بودم که با درمان آنها و طی سفر که لازمه سفر طی زمان همراه با آموزش بود، روزهای زیادی را در جلسات آموزشی سپری کردیم، چه شیرین و جان‌بخش بوده و هست آنجا که با خود آشنا می‌شوی، آنجا که می‌آموزی، برای خروج از تاریکی باید بهایی بپردازی، چه بهایی؟ راه‌رفته را برگردی به‌تدریج و آرام و آرام، با اندوخته‌ای از آموزش و آگاهی. چه دل‌چسب چه سفر دل‌نشینی به جاده که نگاه می‌کنی نمی‌دانی، چه می‌شود؟ ولی امیدوار می‌شوی دوستان در کنارت بهت نیرو و انرژی هدیه می‌کنند و تو می‌روی تا به تغییرها و تبدیل‌ها بر سی. می‌روی و طی سفر می‌کنی تا ترخیص شوی از هر چه بود تا بتوانی به گوهر وجودی خود اندکی دستیابی و این‌ها امکان‌پذیر نیست مگر استاد و راهنما داشته باشی. قشنگی کار در کنگره این است که یک ره‌جو مثل من، همیشه چاکر و شاکر راهنمای خود است. ولی وقتی نوبت خودش می‌شود که راهنمای چندین نفر بوده است، هیچ به‌جز نقش راه و تفکر و زحمات استادان خود را نمی‌بیند، قبول ندارد که کاری و خدمتی انجام داده است هر چه است لطف خدا و استادانش بوده و هست این تعارف نیست، حقیقت است، حقیقت. دستان پرمهرتان را ای عزیزان، ای عاشقان خالص، می‌بوسم و سجده شکر بجا می‌آورم که شماها چراغ راهمان شدید، سربلند باشید.

سالنامه‌های سال‌های گذشته را ورق می‌زنم و به اسامی ره‌جوها نگاه می‌کنم، سال‌های دور، دلم هواشون را کرده، عزیزانی که با آنها راهنما شدن را آموختم، دوستشون داشتم و دارم، باهاشون خوشحال می‌شدم، باهاشون غمگین می‌شدم، کجایید؟ خانم گلستان که از رباط‌کریم یا اسلامشهر می‌آمدی؟ دلم برایت تنگ‌شده. خانم لیلا؟ کجایی دخترم، خانم مهوش، خانم مهری و ... ببخشید منو تازه‌کار بودم تجربه نداشتم ولی از شما یاد گرفتم مهربان باشم و صبور، سعی کردم اگر نتوانستم جاهایی مفید باشم منو ببخشید، شما گذشته‌های من بودید هر آنچه انجام می‌دادم چیزی بود که از درون می‌خواستم برای خودم انجام بشه مهربانان، دوستتان دارم ولی یک سؤال دارم، آیا تقدیر و تجلیل از راهنما باید انجام بشه یا از کنگره و استادانمان؟ مسلماً از استادان کنگره ایمان، ای یاران، ای بخشندگان، ای صبوران، ای ... دست حق یارو یاورتان، ندانستم از کجا شروع کنم و نمی‌دانم به کجا ختم کنم، قصه ادامه دارد، خداوندا از اینکه راه خیر و صواب را در سر راهم قراردادی، راه کنگره را، شکر بجا می‌آورم، از اینکه عمری مفید برایم مقدر کردید حمد و ثنا بجا می‌آورم.

 

نویسنده کنگره 60: همسفر جلالی

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .