این چند روز یاد ترکهای ناموفق خودم افتاده بودم. هنوز هم برایم غیر قابل تصور است که چطور یک نفر میگوید چند سال ترک سقوط آزاد داشته است، یعنی وقتی یک نفر این را میگوید من به جای او درد میکشم، من که نتوانستم. هر بار 24 ساعت نشده با خود میگفتم، آخر چه کاری است، این همه درد و زجر و بیخوابی را تحمل کنم که چه بشود؟ چطور به کار و زندگیام برسم؟ اینطوری که توانایی هیچ کاری را ندارم، خلاصه اینقدر مورد هجوم شک و تردید و سوالهای جو واجور در ذهنم قرار میگرفتم که با آن درد و رنج جسمی و بیقراری که داشتم، دیگر هیچ جای شکی برایم نمیگذاشت، مانند تیری که از چله رها شده باشد خود را با سرعت نور به مواد میرساندم. طولانی ترین ترکم پنج روز طول کشید، با یک عزم راسخی کوله پشتی ام را بستم و رفتم شهرستان که مردانه مواد را کنار بگذارم، به محض بازگشت به تهران مصرف کردم. با خود میگفتم مگر نمیگویند همه سختیاش سه روز است؟ پس چرا هرچه پیش میرود حالم بدتر میشود، این چه کاری است؟ خلاصه به این نتیجه رسیدم که فقط باید مصرفم را منظم و کنترل کنم، وگرنه رهایی از این مقوله در کار نیست. همین و بس.
حال در همین حین یادم میآید که در اواسط سفر تدریجی، آقای مهندس دو هفته سقوط آزاد برایم تجویز کردند و من کاملا آن را اجرا کردم. عجیب نیست؟ در واقع در اولین جلسه مشاوره با شرح صورت مساله اعتیاد، به این سوال من که "موا د مصرف نکنم که چی" پاسخ داده بودند، و این آنقدر در من ایمان و امید و اطمینان برای یافتن سلامتی ایجاد کرده بود که بتوانم فرمان سقوط آزاد را اجرا کنم.
به گمانم انسان اگر اطمینان داشته باشد که به پاسخ حیاتیترین سوالاتش میرسد، تا قله قاف هم پابرهنه میرود، حتی حاضر است جانش را بدهد.
اما حیاتی ترین سوالات چیست؟ به نظرم حیاتی ترین سوالات برای هر شخصی یک سطحی دارد، بسته به اینکه یک انسان حیات خود را در گرو چه ببیند. به یاد جملات ابتدای جزوه جهانبینی میافتم که نویسنده مکتوب خود را تقدیم به انسانهای پاکسرشتی کرده که تمام وجود خویش را صرف یافتن مجهولات بعد خویش کرده اند.
شاید بتوان گفت "که چی" یکی از حیاتی ترین سوالات و بیادی ترین و قدیمی ترین پرسشهای انسان است. چرا که تاریخ تولد این پرسش احتمالا همزمان با دادن اختیار به انسان است. در واقع به نظر من این سوالی است که به حوزه آگاهی بر میگردد، همانطور که در جلسات و سی دی گفته شده، حیوان هیچگاه این سوال را از خودش نمیپرسد، چون انتخابی جز آنچه انجام میدهد ندارد. اما انسان حتی برای اعمال ناخوداگاه خود میتواند این سوال را از خودش بپرسد، مثلا میتواند بپرسد "که چی" که من نفس میکشم، آنگاه نفسش را حبس کند و پس از پایان نقطه تحملش، در حالی که به مرز خفگی میرسد، ناگهان نفسش را رها کند و آنوقت میتواند دلیل این که نفس میکشد را کشف کرده باشد.
در واقع شاید سراسر زندگی انسان آزمون و خطا و تجربه بر سر این پرسش باشد، تمام تاریکیهایی که تجربه میکند با همین پرسش آغاز میشود؛ این کار را انجام دهم که چی؟ انجام ندهم که چی؟ آنگاه همانقدر که توشه دانایی برای پاسخش دارد، از گذرگاه این پرسش رد میشود یا اینکه به تاریکی وارد میگردد، باز در طول تجربه تاریکیها نیز یک جایی این پرسش را از خود میپرسد، و آنقدر جستجو میکند تا راه خروج را بیابد، تا پس از خروج انسانی کارازموده و رها باشد.
به همین سبب گمان میکنم بسیاری از انسانهایی که به سبب این پرسش دچار رنجها و افسردگیها و بیماریها میشوند، احتمالا ذاتا انسانهای کاوشگر و آگاهی هستند اما نه آنقدر آگاه؛ از این نظر که حاضر نبوده اند کاری را علیالسویه و بدون دانستن چرایی انجام دادن یا ندادن آن و صرفا از روی عافیت طلبی بپذیرند، اما حوزه آگاهیشان محدود و دانائیشان برای پاسخ به این پرسش ناقص بوده است. به همین خاطر تجربه تاریکی برای آنها عدالت و به قولی رحمت بوده است.
گویا بازی یا جنگ نیروهای مثبت و منفی خیلی جدی است، گاهی آدم دلش میخواهد آن را داستان خیالی درنظر بگیرد و از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کند، اگرچه از قرار معلوم مسیر زندگی بالاخره انسان را به خود میآورد. اختیار با انسان است که در این بازی ویژگیهایش را چگونه به کار بنند تا در کدام سپاه قرار گیرد. "که چی"؛ این سوال بنیادین که به اختیار و آگاهی انسان برمیگردد هم از همین دست ویژگی ها باید باشد، نیروهای منفی سعی میکنند از این طرح سوال حداکثر بهره را بگیرند تا انسان را به تلخ ترین نقطه تاریکی، پریشانی و پوچی ممکن در حیات و ممات برسانند. جهانبینی هم علم شناخت انسان و نیروهایی است که با آن سر و کار دارد، شاید از همین رو است که یکی 52 دستور جلسه سالیانه کنگره 60، به آن اختصاص داده شده است.
بازی حضور و سفر در کنگره بازی در آگاهی است، من میآموزم که با نیروهای منفی به مقابله مستقیم بر نخیزم، بلکه از فن بدل استفاده کنم، میآموزم که آرام آرام بتوانم همیشه یک قدم از برنامه ریزی ساختار آنها جلوتر باشم. در جهانبینی کنگره 60، با خیلی از "که چی ها" و پاسخ آنها، قبل از این که عملا با آن مواجه شوم، آشنا میشوم. چرا که مکانیزم و فرایند شکل گیری خواسته ها و چگونگی مواجهه با بیرون از خودم را میآموزم.
یک عبارتی هست که میگوید "موتوا قبل ان تموتوا" ؛یعنی بمیرید قبل از اینکه بمیرید، به قولی من هم یاد میگیرم که از خود بپرسم، قبل از اینکه قسمتهای تاریک نفسم از بپرسد، آنگاه در جستجوی جواب بر میآیم. بخش مهمی آموزشهای کنگره در ارتباط با کشف که چی ها و پاسخ آنهاست. دروغ نگویم که چی؟ قضاوت نکنم که چی؟ محبت کنم که چی؟ نترسم که چی؟ نا امید نباشم که چی؟ زندگی میکنم که چی؟ کار میکنم که چی؟ پول داشته باشم که چی؟ خدمت کنم که چی؟ مودب باشم که چی؟ مواد مخدر مصرف کنم که چی؟ مصرف نکنم که چی؟ به دنیا میآیم که چی؟ میمیرم که چی؟ و ... هر کدام از آموزشها به نوعی با این سوال ارتباط دارد.
در کنگره ابتدا منطق و صورت مساله هر مطلب را برای من توضیح میدهند و قسمتی از مسایل را غیر مستقیم و در عمل به من آموزش میدهند. بگذارید از خودم مثالی بزنم؛ من هیچگاه در خانه خودمان دست به سیاه و سفید نمیزدم، یعنی دلم نمیخواست، خوشم نمیآمد، اصلا حالش را نداشتم یا به ذهنم نمیرسید؛ یادم میآید یک بار در سفر اول میخواستم یک چیزی را از انبار مرزبانی پارک طالقانی بردارم و انبار خیلی به هم ریخته بود، وقتی وضع موجود را دیدم منصرف شدم، خواستم بروم که یادم آمد دستور جلسه "آموزش و خدمت است"، با خود گفتم بیخیال؛ اینجا که کسی نیست من را ببیند، خلاصه پس از قدری کلنجار رفتن در ذهنم، شروع کردم آنجا را مرتب کنم. در نهایت با حسی آمیخته از رضایت و قدری هم تمسخر خودم، آنچه لازم داشتم برداشتم و رفتم. کاملا یادم هست که بعد از ظهر آن روز برای اولین بار به بهم ریختگی منزلمان حس متفاوتی داشتم، چیزی که قبل از آن انگار اصلا نمیدیدم، اما حالا دیگر نمیتوانستم ببینم که مثلا لیوانهای چایی وسط اتاق رها شده اند.
به قول آقای مهندس که میگفتند کنگره شربتهای دیگر زندگی را به انسانها میچشاند و از آن پس خودشان به دنبال یافتن آنچه چشیده اند خواهند رفت.
در واقع خیلی از فعالیتها که با عنوان خدمت در کنگره از آنها یاد میشود، آموزش و درک پاسخ "که چی" ها قبل یا در حین مطرح شدن آنهاست. پاسخی که فقط بیان تئوری و منطق نیست، بلکه درک عملی موضوع است، آنچه که عنوان جهانبینی کنگره را با عبارت کاربردی زینت بخشیده است.
نویسنده: مسافر امین حمله داری
منبع: کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
4858