گفتیم ترس به معنی سقوط وازدست دادن چیزی است و بر دو نوع بازدارنده و نگهدارنده هست و یکی از اضلاع مثلث جهالت است. ما اگر وادی ترس را متوجه نشویم سفر برایمان بسیار سخت خواهد بود. همانگونه که گفتیم ترس یکی از اضلاع مثلث جهالت است و دو ضلع دیگر این مثلث منیت و ناامیدی است که این سه موضوع را اگر نشناسیم و راه برخورد با آن را یا نگیریم و نشناسیم با مشکل مواجه خواهیم شد. ترس یکی از دغدغهها انسان بوده و بزرگترین مانع در برابر پیشرفت و تکامل انسان است و ارتفاع آن بهقدری زیاد است که قابلاندازهگیری نیست و مادامیکه ترس و نوع برخورد با آن راندانیم عبور از این مانع ناممكن خواهد بود. ترس عامل بازدارنده ایست که استادانه ما را بدون اینکه متوجه بشویم احاطه میکند تا جایی که اگر حتی از ترسوترین انسانها بپرسید آیا ترسی دارید یا از چیزی میترسید اکثر این ترسشان را انکار میکنند..
متأسفانه جهانبینی که در اکثر ما شکلگرفته به اینگونه است که اگر موضوع یا عملی را که میخواهیم انجام بدهیم همراستا با طرز تفکرمان باشد میپذیریم وگرنه خیر و این خود ناشی از ترسمان است چون انسان همواره میخواهد در حال بماند و از موقعیتی که دارد و در آن است حاضر نیست جدا شود، همانگونه که ما در دوران سوءمصرف به خاطر ترسمان در وادی اعتیاد ماندگار شدیم، البته به خاطر ترس از خماری بود ترس از خماری ترس بزرگی است و باعث میگردد که ما حرکت نکنیم و این نوع ترس که جلو حرکت ما را میگیرد ترس بازدارنده است و مانع از تکامل و تعالی انسان میشود، پس بزرگترین مانع ترس است و پارامتر بعدی منیت است .
گفتیم ترس انرژی ما را میگیرد و به خشم تبدیل میکند و ترس بعث بالا رفتن خشم در درون ما میشود و در ادامه باعث میگردد انسان اقدام به پرخاشگری نماید و در مقابل هستند انسانهایی که بهواسطه آرامشی که دارند در شرایط بحرانی و در برابر رفتار و حرکت انسانهای خشمگین درنهایت آرامش هستند و تنها باعث این موضوع این است که این افراد بر ترس خود فائق آمده و راه مقابله با آن را یافتهاند ،هنگامیکه خشم ما را فرامیگیرد فکر نکنیم که قدرتمند هستیم و اگر نیرو و قدرتی را در خود احساس میکنید ناشی از خشم درون است و این خشم قدرت تفکر را از ما میگیرد .
بعضاً شده در دعوا و مشاجره قدرت تکلم از انسان گرفته میشود و این نیز باعث و دلیلش این است که ترس انرژی ما را گرفته و مهار کرده است و برای فروکش کردن خشم باید قدری تأملکنیم تا بتوانیم درست و معقول بی اندیشیم و اوضاع را در کنترل خود دربیاوریم و با استفاده از نیروی عقل به اوضاع سامان بدهیم .
همانگونه که بارها گفتهشده عقل یکی از اجرا صور پنهان است که بهراحتی آن را حس میکنید و صدای آن را میشنویم .ما زمانی که تصمیم گرفتیم مصرف نکنیم حتی اگر مواد هم در دسترسمان باشد گاها بر سر یک دوراهی قرار میگیریم و صدایی به ما میگوید که مصرف نکن که این صدای عقل است و صدایی میگوید که تو مدتی است مصرف نمیکنی و یک با که بهجایی صدمه نمیزند و در فکر فریب انسان است که این صدای نفس اماره یا امر کننده است و تشخیص این دو ندا یا صدا از هم کاری مشکل است برای آن دسته از افراد که در میانه راه هستند و در چنین شرایطی نباید شتابزده عمل کنیم قدری تأمل باید نمود تا به بیراهه نرویم .پس نتیجه میگیریم آن زمان که سکوت میکنیم و توقف مینماییم میخواهیم فرصت فکر کردن پیدا کنیم تا راه را از بیراهه تشخیص بدهیم و به صدای عقل عمل کنیم چون اگر آنی تصمیم بگیریم به صدای نفس اماره گوش کردهایم که همواره و در همه حال با ما همراه است و استاد این نفس کسی نیست جز شیطان .
حال با تمام این تفاسیر انسان تا کی میخواهد بترسد و گوشبهفرمان عقل نباشد مدتی سفر خود را خوب انجام دادهاید اما یکجایی گریز میزنید و تابع شیطان میشوید و این ناشی از حماقت است .
اما راه مقابله با ترس بازدارنده چیست و چگونه باید ترس و نوع ترسمان را بشناسیم ؟؟؟؟؟
ما اگر ترس را رها کنیم ترس انرژی گرفته و روزبهروز قویتر میشود و برای خلاصی از ترس بایستی از آن عبور کنیم برای مثال :ما مشکل قضائی داریم اما ترس از دادگاه اجازه نمیدهد که مشکل را پیگیری و حل نمائیام و در ادامه امتناع ما از رفتن به دادگاه منجر به این میشود که حکم جلب ما صادر شود ولی اگر با اولین ابلاغ به دادگاه برویم هم بر ترسمان غلبه کردهایم وهم مشکلمان زودتر حل خواهد شد .
اکنون دانستیم که ترس ،ناامیدی و منیت ابزاری هستند که در خدمت نیروهای بازدارنده هستند و مانع از رشد و پیشرفت ما میشوند و ما تا زمانی که این سه مؤلفه در درونمان باشد هر چه قدر هم که تلاش کنیم به جلو نمیرویم و مانع پیشرفت و تعالی ما میشوند .
حسهای بازدارنده چگونه در ما به وجود میآید ؟
ما برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید مثلث جهالت را که از سه ضلع ترس و منیت ناامیدی تشکیلشده را خوب بشناسیم و در ادامه باید بدانیم که ترس باعث آلوده شدن حسهای ما میشود و حس آلوده باعث بازگشت ما میشود و حتی مسافران سفر دوم را میتواند به ورطه اعتیاد بکشاند .
مثلاً ما از شخصی بدمان میآید و این بد آمدن به دلیل حس آلوده ماست و زمانی که حس ما آلوده باشد دگر واقعیت ها را نمیبینیم .
انسانهایی که درگذشته ترسهای زیادی را تجربه کردهاند شجاعترین افراد هستند و این نیست که شجاعت در خون کسی باشد و حکایت از این داستان دارد که :
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تورا چه حاصل
ما باید ترسها را یکبهیک تجربه کنیم و در مواردی از تجربه دیگران استفاده کنیم تا ترس از ما دور شود و شجاع شویم .
در مقوله مصرف مواد نیز اگر ما این ترس را تجربه نکرده باشیم بههیچوجه درمان نمیشویم و از آن نمیتوانیم عبور کنیم .برای مثال افرادی که در جنگها فرمانده میشوند بارها و بارها در جنگهای مختلف شرکت کردهاند و ترس را تجربه کرده و راه مقابله با دشمن را فراگرفتهاند و شجاع شدهاند و به عبارتی تجربه ترسها تبدیلشده به درسهای آنها و بزرگترین درسها از دل ترسهای بزرگ بیرون میآید .
بنابراین اگر وارد ترس شدی برایمان علی السویه میشود .اگر از پله کم کردن ترس داریم به خاطر این است که خوب عمل نمیکنیم و اگر روی برنامه باشیم وجوب عمل کنیم ترس از پله کم کردن نداریم و برای پله کم کردن روزشماری میکنیم .
کسانی که ترس دارند پله کم کردن نیز برایشان فایدهای ندارد .
زندگی آنقدر طولانی نیست که مرتب بخواهید همهچیز را تجربه کنید <پس آگاه باشید و با استفاده از تجربه دیگران که راه درست زندگی را کردن را آموختهاند رهرو باشید تا متعالی گردید .
ادامه مطلب در ترس 3
- تعداد بازدید از این مطلب :
1731