English Version
English

کارگاه آموزشی جهان بینی؛ آداب معاشرت و بی ادبی ، تعادل و بی تعادلی

کارگاه آموزشی جهان بینی؛ آداب معاشرت و بی ادبی ، تعادل و بی تعادلی

  بسم‌الله الرحمن الرحیم

جلسه گذشته هشتمین جلسه از دوره پنجاه‌ و دوم سری کارگاه‌های آموزش جهان‌بینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم با دستور جلسه: آداب معاشرت و بی ادبی ، تعادل و بی تعادلی  با استادی و نگهبانی آقای مهندس و دبیری مسافر امین در تاریخ چهارشنبه 94/2/2  رأس ساعت 14:30  آغاز به کار نمود.

هفته گذشته 80 رهائی داشتیم و شاید خود من هم به خواب نمی دیدم که در هفته بتوانیم 80 رهائی داشته باشیم. آمارهائی می دهند که ما 400 هزار نفر را به رهائی رسانده ایم، ولی اینها در حد سخن و صحبت است.

رهائی یک نفر خودش داستان عجیب و غریبی است، چون هر انسان مانند یک سیاه چال یا کهکشان است. خواسته های زیاد، فراز و نشیب های زیاد، شکست های زیاد و موفقیت های زیاد.

اگر می گویم که رهجوهایتان را سخت گیری کنید، بخاطر این است که باید کار مهمی انجام دهید. اگر شما نتوانید از رهجویتان بخواهید که یک سی دی را بنویسد و یا از روی یک وادی بنویسد، شما هرگز قادر نخواهید بود که رهجو را عوض کنید.

ما اگر نتوانیم کفش و پیراهن رهجو را عوض کنیم، چطور می توانیم افکار و اندیشه رهجو را عوض کنیم. بنابراین اگر نتوانیم زیرپوش را از تن رهجو در بیاوریم و پیراهن سفید به او بدهیم، چطور می توانیم هروئین و شیشه را از او بگیریم.

امیدوارم خداوند یاریمان دهد تا این مقدار 80 نفر رهائی در هفته را به مقدار بیشتری برسانیم. این قضیه میسر نمی شد، مگر در پرتو تعادل. ادب مرد به از دولت اوست.

یعنی ادب یک انسان بالاتر از سرمایه آن انسان است. یعنی تا این حد بزرگان، ادب انسان را حائز اهمیت و یا مهم جلوه داده اند.

تعادل از عدل ، عدالت و پایداری می آید. مثلاً این میز در اینجا تعادل دارد، یعنی پایدار است و تکان نمی خورد. پس این میز پایدار است.

ما اولین درسی که باید از تعادل و بی تعادلی بگیریم، این است تصویر کنیم که تمام انسانها بی تعادل هستند. اگر این فرض را در نظر نگیرید، نمی توانید به تعادل برسید. فرض رانندگی در تهران بایستی اینگونه باشند، که همه رانندگان مست و دیوانه هستند. اگر شما فکر کنید که رانندگان مست یا دیوانه هستند، دقت کامل و کافی را انجام می دهید و کمتر تصادف می کنید. اما اگر این فرض را نکنید و فکر کنید که همه در تعادل رانندگی می کنند، برای شما مشکل بوجود می آید.

ما اگر این فرض را در نظر بگیریم، از حرکت انسانها ناراحت و متأثر نمی شویم. چون انسانها مجموعه ای از رذایل و فضایل هستند. به اعتقاد من انسانی که متعادل باشد، خیلی به ندرت پیدا می شود، تازه آنهم اسطوره ها هستند، ولی بقیه نه .

انسانی که تمام وجودش از بدو تولد تا زمان مرگش، هیچگونه اشتباهی مرتکب نشده باشد وخطائی نکرده باشد، یعنی نزدیک به خدا شده است.

هیچوقت امکان ندارد کسی که علف می خورد ، گوشت هم بخورد. شما نمی توانید یک بره درندّه پیدا کنید، نهاد برّه درندگی نیست. ولی انسان اینطور است. هم گوشت می خورد و هم گیاه. پس بایستی این را در نظر گرفت. چون با این فرض اگر انسانی خطائی کرد، ما آشفته نمی شویم. بایستی صبور باشیم. ولی وقتی متوجه شدیم که سوء استفاده می کنند، بایستی جور دیگری برخورد کرد.

در تمام موارد که شما گذشت می کنید، اگر شخص مقابلتان این گذشت را درک نکرد، بایستی حتماً جلو آن را بگیرید. چون اگر نگیرید تخریبهای بزرگتری ایجاد می کند و خودش و شما را از بین می برد.

اگر بخواهید شاگردانتان را نازدرمانی بکنید، هیچوقت به جائی نمی رسند. محبت خوب است. ولی محبت مثل باران است ، اگر زیاد ببارد سیل به بار می آورد واگر کم ببارد خشکسالی.

بنابراین برای سایر انسانها بایستی این حد را رعایت کرد که شاگردانتان بچه نه نه و لوس و ننر نشوند . با آنها برخورد کنید.

شخصی را پیش من آوردند، شخص که روزی 6 سی سی مصرف می کرد، راهنمای آن شبه سقوط آزاد داده بود، به او گفته بود که انجام دادی، گفته بود نه ، نمی توانم انجام بدهم. گفتم بیاورش پیش من. به آن شخص گفتم از همین الآن یک هفته کامل سقوط آزاد، تا یکهفته هم کنگره نیا ، تا سه شنبه آینده دیگر ، بعد از آن می فرستمت بالا چندین نوع آزمایش می دهی، اگر منفی بود به لژیون راهت می دهم، ولی اگر مثبت بود، دیگر در لژیون راهت نمی دهم.
 


آمد و گفت که پنجشنبه مراسم دخترم است، گفتم ایرادی ندارد، برو کارت را انجام بده، از یکشنبه شروع کن تا یکشنبه هفته بعد. خیلی آرام و بدون عصبانیت قبول کرد.

اگر به رهجو یک چیزی میگوئید و رهجو قبول نمی کند، بخاطر این است که شُل می گوئید و بایستی محکم بگوئید. خود شما به چیزی که می گوئید اعتقاد داشته باشید تا موثر واقع شود.

من دخترهای خودم آنی و شانی می خواستند راهنما بشوند، توقع داشتند که امتحان ندهند و من هم آن ها را راهنما کنم، حق هم داشتند چون اوایل امتحان هم از یکسری ها نمی گرفتیم. چون فرزندانم من بودند سخت گیری کردم تا آنها راهنمای محکمی بشوند. بدانید آن پدر و مادری که ببیند که راهنمای فرزندش محکم و قدرتمند است، از این سخت گیری ها لذت می برد. بشرطی که ذره ای کینه در آن نباشد. اگر سخت گیری می کنید ، در صورتی که ذره ای کینه و نفرت در آن باشد مشکل ساز می شود.

مسئله بعد ادب و بی ادبی ، اگر ما این موارد را رعایت نمی کردیم ، نمی توانستیم تا این حد فرم و رهائی و چنین شرایطی داشته باشیم. خودتان می دانید که یک مصرف کننده یک شهر را بهم می ریزد. اگر ادب و احترام به مرزبان، راهنما، ایجنت و یکدیگر نباشد سنگ روی سنگ بند نمی شود، و ما هر روز بایستی با هم اینجا دعوا داشته باشیم. ما 16 سال جلسه داشته ایم، تا به حال چند بار دعوا شده است؟ این بخاطر این است که قبل از اینکه شمشیر دست فرد بدهیم ، به او ادب را یاد داده ایم.

اگر بخواهیم این تعادل برقرار باشد، اگر راهنما با رهجوی خودش جوجه کباب بخورد و ورق بازی کند، این تعادل برقرار نمی شود.

ما گفته ایم هر کسی که  مصرف کننده هروئینی و کراکی است  و از همه جا رانده شده است ، به کنگره بیاید. اینها از قبل هم بیرون رفتن و جوجه کباب خوردن و تخته بازی کردن را بلد بوده اند، ما اینجا نمی توانیم این کار ها را بکنیم. این مسئله تعادل را بهم می زند.


کار شما هم کار پزشکی است و هم کار روانپزشکی . برای اینکه پزشک و روانپزشک جایگاهشان خوب حفظ شود و شاگردش به درمان برسد، حق ندارد که با بیمارش رابطه خانوادگی برقرار کند، اجازه سینما رفتن با شاگردش ندارد، حق مسافرت رفتن با هم را ندارند، حق با هم خصوصی کردن را ندارند.

یک کارشناس ارشد روانپزشکی پیش من آمد، گفت که چندین سال است که پیش روانکاوم می روم، هنوز نیم ساعت راجع به مسائل خانوادگی با من حرف نزده است.

تعادل این است که رهجوی شما پشت سر هم به شما زنگ نزند، رهجو به هیچ عنوان نباید به راهنمای خودش زنگ بزند. هر کاری دارد در کنگره بایستی انجام بگیرد.

تعادل یک راهنما این است که هیچ ارتباطی با رهجوی خودش نداشته باشد.

مسئله بعدی ادب است، به شاگردانتان یاد بدهید که دست دادن و جلو آمدن و احوالپرسی کردن برای بزرگتر است. کوچکتر نمی تواند دستش را دراز کند. بایستی بزرگتر دستش را دراز کند. رهجو نمی تواند دستش را به طرف راهنما دراز کند و دست بدهد. رهجو بایستی بایستد و ببیند اگر راهنما خواست دستش را بگیرد. اگر راهنما خواست میتواند شاگردش را بغل کند. من پشت میز نشسته ام، شاگرد با راهنمایش آمده ، راهنمایش ایستاده ولی رهجو آمده پشت میز من ، من را بغل کرده است.

به شاگردانتان یاد بدهید: وقتی می روید پیش مهندس ، بایستید ، دستتان را در جیبتان نکنید، شما جلو نیائید، تا از شما سوال نشده حرفی نزنید. لباس مرتب بپوشند نه زیرپوش .

اگر اینها را یاد بدهید ، آنها در اجتماع هم اینگونه رفتار می کنند.

بزرگتر بایستی سمت راست راه برود و کوچکتر سمت چپ.

وقتی در حال موبایل صحبت کردن هستید و موبایل قطع می شود، کسی که تماس گرفته است بایستی تماس بگیرد، ولی اکثر افراد نمی دانند و وقتی مکالمه قطع می شوند ، هر دو شروع می کنند به شماره گرفتن و تلفن اشغال می شود. این موضوع جزو آداب معاشرتی است که در هیچ کتابی نوشته نشده است.

اگر با موبایل صحبت می کنید، بلند نباید صحبت کنید. شخص هندزفری در گوشش گذاشته است و بلند بلند حرف می زند، این اصلاً درست نیست.

هیچوقت موقع رانندگی با موبایل صحبت نکنید، اگر در حال رانندگی کسی به شما زنگ زد، ابتدا بایستید و بعد جواب تلفن را بدهید.

از شیشه ماشین نبایستی آشغال بیرون انداخت .

ادب و بی ادبی، فقط برای مواد نیست. وقتی پیک نیک و مسافرت می روید حتماً کیسه زباله با خودتان ببرید و آشغالها را در طبیعت نریزید.

موقعی که با قاشق چنگال غذا می خورید، نبایستی صدای بهم خوردن قاشق چنگال بیاید.

قاشق حتماً بایستی در دست راست شما باشد.

کتلت را با قاشق نمی خورند. کتلت را با کارد یا چنگال می خورند. کارد را در دست راست می گیرند وچنگال را در دست چپ می گیرند. چنگال را روی کتلت می گذارند و با کارد می برند.


ماهی را هیچکس با چنگال نمی خورد. ماهی را با دست می خورند. مرغ را هم با دست می خورند و این بی ادبی نیست.

سالاد را قبل از غذا بایستی بخورند ، سالاد به عنوان یک پیش غذاست، که سالاد را بخورد ، ده دقیقه بگذرد و بعد غذا را بخورید.

وقتی می خواهید خداحافظی کنید، درست نیست که نیم ساعت در راه پله ها صحبت کنید.

مطلب دیگری که همه ما باید با هم همکاری بکنیم، اگر کنگره را دوست داریم و می خواهیم این جریان دوام داشته باشد، باید دائماً ایجنتی و راهنمائی تغییر کند. اگر ایجنتی و راهنمائی را متغیر کنیم و در تمام قسمت ها تغییرات داشته باشیم، ما کنگره را برای چندین قرن تضمین می کنیم که بتواند به کار خودش ادامه بدهد و در امر مسئله درمان اعتیاد کمک کند.

ولی اگر در کنگره 60 ، مرزبانان، ایجنت ، راهنماها و مسئولین تغییر نکنند و عوض نشوند، ما در آینده با بحران و مشکل برخورد خواهیم کرد. به نیروهای دیگر فرصت بدهیم که آنها هم در جائی که ما خدمت کرده ایم، خدمت بکنند. ما در قسمت های دیگر می توانیم مشغول خدمت شویم. این چرخش بایستی باشد. بنابراین من در سایت اعلام کردم ، کسانی که داوطلب هستند و بیش از 3 سال خدمت کرده اند، برای ایجنتی اعلام آمادگی کنند.

قسمتهائی که در کنگره با چرخش نیست با مشکل مواجه می شود. جاهائی که نمی چرخد به ندرت دچار مشکل نمی شود، ولی بیشتر اوقات دچار مشکل می شود و خدمت در آنجا همیشه پویا نیست. کسانی که تازه راهنما می شوند خیلی عشق دارند که افراد را به رهائی برسانند، ولی بعد از مدتی این شور و شوق در آنها از بین می رود.

الآن تعویض مرزبانی خیلی عادی شده است و در هفته آینده یکسری ایجنت ها را تغییر می دهیم. اگر ایجنت ها را تغییر می دهیم به دلیل عملکرد بد آنها نیست. سیستم به این گونه است که سر 15 ماه بایستی تغییر کنند.

اگر ما گفتیم که کمک راهنماها، مرزبانان نشوند، به دلیل این بود که دو کار را نمی توانند با هم انجام بدهند. اگر دوره راهنمائیشان تمام شد می توانند تا دو دوره هم برای مرزبانی داوطلب شوند و بعد هم برای ایجنتی می توانند اقدام کنند.

مسئله پایان نامه ها را هم امین و یکسری بچه های دیگر برنامه ریزی می کنند، تا افرادی که می خواهند راهنما بشوند پایان نامه ارائه بدهند.

ما گفتیم که اول خودمان بدانیم که پایان نامه چیست، آقای دکتر معافی استاد دانشگاه با روشهای استاندارد دانشگاهی ، مراحل مختلف پایان نامه نویسی را به بچه ها آموزش دادند، اکثراً هم گروه خانواده هستند، بعد از پایان این دوره ما برنامه ارائه پایان نامه برای راهنمایان را اعلام خواهیم کرد.

نگارنده: مسافر احمد شریفیان

منبع: کنگره 60

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .