English Version
English

وادی اول

وادی اوّل

 

با تفكر؛ ساختارها آغاز مي‌گردد.

بدون تفكر، آنچه هست رو به زوال مي‌رود.‏

 

در اين وادي، بهتر است بدانيم چگونه همه چيز، پيدا مي‌شود و يا چگونه همه چيز، خلق مي‌شود.

براي پيدا شدن يا به ‌وجود آمدن و يا خلق شدن؛ اولين قدم، يك فكر و يا يك انديشه است و اين انديشه، آغاز خلق است.‏

بنابراين؛ همۀ انسانها براي پيدا شدن، لازم است تفكر نمايند و نيروي القاء و احياء و تحرك هم موجود ‏مي‌باشد.

به عبارتي؛ همه چيز، اول مثل صفحۀ سفيد نقاشي است؛ سپس ذره ذره تصوير پديدار مي‌گردد و ‏از معني آن، هم زشت و هم زيبا، و هم خوب و بد پديدار مي‌شود.‏

‏‹‹ پس اول بايد تفكر نمود! ››‏

حالا برمي‌گرديم سر اصل موضوع:‏

‏ممکن است ما سالها درگير مشکلات و مسائلی شده­ايم که اين درگيري، چه دانسته اتفاق افتاده باشد و چه ندانسته، به ‏هرحال فرقي نمي‌كند. چيزي كه مهم است اینستکه ما مي‌خواهيم مسائل و مشکلات خود را حل کنیم و از شرّ غول بي­شاخ و دمِ مشکلات كه زندگي ما را به ‏طرف نابودي یا ناآرامی سوق داده است و يا سوق مي‌دهد، رها شويم. ‏

ممكن است قيافۀ ما پژمرده شده باشد و در زندگيِ ما هرج و مرج به ‌وجود آمده باشد؛ در اين مقطع، كافي ‏است ما فكر كنيم كه در كجاي كار قرار گرفته­ايم و به كجا مي‌خواهيم برويم.‏

در اين وادي ما اصلاً نمي‌خواهيم تصميم بگيريم كه امروز و یا فردا تمامی مشکلات و یا مسائل خود را حل کنیم؛ زیرا بارها اين اقدام را ‏انجام داده و با شكست مواجه شده­ايم و البته ممکن است در شرایطی هم، از متخصصین و یا دیگران هم كمك گرفته باشیم، ولی ‏آنها هم نتوانسته­اند به ما كمكي نمايند.‏

در اين مقطع ما فكر مي‌كنيم که؛

آیا می­خواهیم فكر كنيم؟ به چه موضوعی باید فکر کنیم؟ چگونه بايد فكر كنيم؟ به چه چيزهائي نبايد فكر كنيم؟ ‏

شايد تصور كنيم كه ما هميشه فكر مي‌كنيم؛ اما وجود مشکلات و زیاد شدن آنها نشان مي‌دهد که ما درست فكر نكرده­ايم و ‏زندگي خود را بدون تفكر و يا با تفكر غلط، ادامه داده و هر چه داشته‌ايم چه مادي و چه معنوي از دست داده و ‏يا در حال از دست دادن آنها هستیم و یا حتی ممکن است چیزی را از دست نداده باشیم، ولی می­بینیم که از آرامش لازم برخوردار نیستیم و این موضوع باعث گردیده که به طرف زوال، در حركت باشیم.‏

ما بايستي در اين وادي، نقشۀ حملۀ خود را برای برطرف کردن مشکلات و حل مسائل، ترسیم نمائیم؛

البته نقشه­اي بسيار دقيق و حساب شده، كه راه به عقب نداشته باشد.

در اين وادي نمي‌خواهيم نقشه‌اي عظيم ‏ترسيم کنیم؛ اگر ما در اين مقطع بتوانيم نقشه­اي بكشيم كه قابل­ اجرا باشد و مشكلاتِ خودمان را به آرامي ‏حل كنيم، بهتر به نتيجه خواهيم رسيد.

ما در اين تفكر، بايد به صورت واقع بينانه به مشکلات خود نگاه كنيم؛ اگر به اين ‏تفكرِ صحيح برسيم، درخواهيم يافت که اراده به تنهایی، قادر به حل تمامی مشکلات ما نخواهد بود.

براي مثال؛ ما نمي‌توانيم با ارادة تنها از ‏يك درخت خيلي بلند بالا برويم   و يا با ارادۀ تنها نمي‌توانيم از روي طناب در يك ارتفاع زياد ‏عبوركنيم؛ ولی اين را مي‌دانيم كه ما قادر هستیم از درخت بالا برويم و یا کار دیگری را به صورت معقول به انجام برسانیم، مشروط به اینکه یاد بگیریم که چگونه چند کار را با هم و به طور هماهنگ اجرا نمائیم.

برای مثال؛ برای انجام هر یک از کارهای فوق، بایستی قدرت بدنی لازم را فراهم نمائیم، فوت و فن آن را بیاموزیم، هدف و انگیزۀ لازم را داشته باشیم و تمرین لازم را نیز انجام بدهیم.

البته در اين مرحله، ما و بعضي از ما ممكن است نتوانند درست فكر كنند و تصميم بگيرند. مي‌توانيم اگر ‏فكرمان به‌ جائي نرسيد، از نظرِ مشورتيِ افرادِ با تجربه استفاده كنيم؛ ولي تصميم­گيري نهائي بر عهدۀ خودمان ‏مي‌باشد، به عبارت ديگر: مشورت مي‌كنيم؛ ولي تصميم را خودمان مي­بايست بگيريم تا اعتماد به ‏نفس لازم در ما بوجود بيايد.‏

البته اين را نيز بايستي در نظر داشته باشيم كه خلقت؛ سازمان و تشكيلاتي است كه همه چيز در آن، با ‏نهايت دقت، برنامه­ريزي شده و در هر لحظه كنترل مي‌شود و يك نيروي مافوق بر آن نظارت دارد. اين نيروي ‏مافوق به صورت خودكار؛ اگر انسان به ‌طرف فسق و فجور برود، او را در فرو رفتن به اعماق تاريكي­ها ‏ياري مي‌دهد و اگر انسان به‌ طرف تقوي و ارزشها حركت كند، او را در جهت روشنائی­ها مورد حمايت و ياري ‏قرار خواهد داد.‏

ممكن است بعضي از ما اكنون به اين سخن ايمان نداشته باشيم؛ ولي اگر چشم دلِ خود را باز كنيم، به ‏آرامي آن نيروي مافوق را حس خواهيم نمود و اگر بخواهيم و حس آن ‌را بوجود بياوريم و طلب كنيم؛ اين ‏نيروي مافوق در درمان بیماریها و رهاييِ ما از بند مشکلات، مي­تواند نقش بسيار بزرگي را ايفا كند.

اين بستگي به ما دارد كه بخواهيم يا ‏نخواهيم!

چنانچه نخواهيم؛ باز آن نيرو به ما ياري خواهد رساند، چون ما به‌ طرف ارزشها حركت مي‌كنيم و ‏تنها فرقي كه بين خواستن و نخواستنِ ما وجود دارد، آن حس يا قوّت قلبي است كه خودمان در خودمان ‏به‌ وجود مي­آوريم كه مي‌تواند  تكيه­گاه مناسبي باشد وگرنه آن نيرو به صورت خودكار، كارش را انجام ‏مي‌دهد و براي او؛ زبان، مذهب، نژاد و رنگِ پوست فرقي ندارد؛ چون پاكترين انسانها، نزديكترين ‏افراد به آن نیرو هستند.‏

پایان وادی اول